بلاگ هاشور

نقد مستند رم شهبازان – راه‌‎آهن سراسری ایران به مثابه غرور ملی

نقد مستند رم شهبازان

نقد فیلم مستند رم… شهبازان درباره موضوعی انتخاب شده که بسیار جذاب و مهم است: مستندی درباره‎‌ی تاریخچه‎‌ی راه‎آهن سراسری ایران، که از نمادهای اصلی و از اولین گام‌‎های توسعه سرزمین ایران به حساب می‌‎آید. فیلمی به گفته‎ی سازندگانش «با هدف پیداکردن قهرمانان واقعی این پروژه، قهرمانانی از سراسر دنیا که در پس داستان‎های افسانه‌‎ای گم شده‌‎اند، و رمزگشایی جلوه‎‌ی رفتارهای انسانی در پروژه» ساخته شده است.

رم… شهبازان: موضوع جذاب و کارشناس خبره

یک آدم جالب و متخصص در این زمینه هم هست به نام محمد محسنیان که فیلم او را «باستان‎شناسی صنعتی» خطاب می‎کند و در فیلم می‎بینیم که اهل فن این کار است و در رابطه با راه‎آهن سراسری ایران بسیار می‎داند و با دیدنش به سرعت متوجه می‎شویم که شیفته و عاشق این موضوع «صنعتی» و تاریخچه‎ی آن است.

یک موضوع دراماتیک فرعی هم در آغاز فیلم به بیننده ارائه می‎‌شود تا به عنوان یک محرک جانبی بر جذابیت فیلم و بار دراماتیک آن بیفزاید و آن را با کشش بیشتری به جلو ببرد: روایتی درباره‎ی گور شش ایتالیایی که می‎گویند از کارگران یک پیمانکار ایتالیایی بوده‎اند و در زمان ساخت پروژه جانشان را از دست داده‌‎اند و دیگر پیکرشان را به وطن باز نگردانده‌‎اند و همان‎جا و در کنار راه‎آهن ایران به خاک سپرده شده‌‎اند.

بنابراین موضوع جالب، آدم کارشناس و اهل فن جالب، و داستان فرعی جالب در کنار هم قرار داده شده‎اند تا مستند رم… شهبازان ساخته شود. اما فیلم انگار قدر این داشته‎های خود را نمی‎داند و به برخی از دلایل، به آن انسجام و ساختار و قدرتی که لازم دارد تا به یک سند ماندگار تبدیل شود، دست پیدا نمی‎کند:

نقد مستند رم شهبازان

باستان شناسی با هدف پیدا کردن قهرمانان واقعی ولی کمتر دیده شده پروژه راه‌آهن سراسری ایران، سفری را در پیش می گیرد.

تفاوت مستند تاریخی با تور گردشگری

دوربین محمدرضا صاحبی، کارگردان، از آغاز فیلم به دنبال محمد محسنیان می‎رود و مثل یک ناظر به او و هر آن‎چه او می‎گوید نگاه می‎کند. در این که آقای محسنیان از دانش کافی و جذابی برای این که به عنوان یک مشاور در کنار این فیلم باشد برخوردار است، تردیدی نیست. اما دوربین مستند، با چشم یک گردشگر، که در یک تور گردشگری شرکت کرده و به هر جایی که سرپرست تور به آن اشاره می‎کند نگاه کند، باید فرق کند. بسیاری از سکانس‎های فیلم متاسفانه اینچنین است.

در بسیاری از صحنه‎‌‌ها صحبت‎های محمد محسنیان را می‌‎شنویم و تصویر، از دید ناظری است که درون قطار نشسته و قطار وارد تونلی می‎‌شود. چنین نمایی برای یکی دو بار جذاب است، اما تکرار بیش از اندازه، آن را خسته‎‌کننده می‎کند. چنین رویکردی به عنوان مثال در نگاه‎کردن به دفترچه‎ی گزارش پیمانکار ایتالیایی، یا رفتن به مرکز اسناد راه‌‎آهن و تماشاکردن نقشه‎ها و عکس‎های قدیمی (که اسناد بسیار ارزشمندی‎اند) هم وجود دارد و متاسفانه فیلم هیچ کار دیگری برای بزرگنمایی و برجسته‎تر کردن این اسناد و توضیح بیش‎تر درباره‎ی آن‎ها نکرده است. به عبارتی دیگر، تمام این صحنه‎ها می‎تواند راش‎های گرفتن مشاوره و نظر از کارشناس باشد، و بعد مبنای ساخته‎شدن فیلم دیگری قرار گیرد که در آن این اسناد و مدارک و محتویات (به طور یقین ارزشمند) آن‎ها بیشتر به چشم آید و «مستند» شود.

در مثالی دیگر، سکانسی درباره‌‎ی مشکلات دوران اجرای پروژه را داریم که گفتار متن درباره «بیماری مالاریا، مقاومت محلی‎ها درباره صنایع جدید، فقر و بی‎سوادی و کمبود مایحتاج اولیه، و کارشکنی افراد بانفود» توضیح می‎دهد و تصاویری که با این متن تدوین شده، عبارتند از: «کارگران در حال کار و چیدن سنگ‎ها، زنان محلی در حال انجام کاری، سیگارکشیدن دو نفر در چادر کمپ، و ورق بازی‎کردن دو نفر دیگر». بدیهی است که چنین تصویر و متن بی‌‎ارتباطی، از دراماتیزه‌‎شده فیلم و تاثیرگذاری آن می‌‎کاهد.

نمونه‌‎های ساده‌‎تری هم هست: در ایستگاه نورآباد اراک، آقای محسنیان دو ستون را به دوربین نشان می‌‎دهد و می‎‌گوید که این ستون‎‌ها باقی‎مانده‌‎ی بنای یادبودی هستند که برای افتتاح راه‌‎آهن ساخته شدند. چند دقیقه‌‎ی بعد فیلمی آرشیوی را شاهدیم از ورود اولین قطار به این ایستگاه در روز ۴ شهریور (افتتاح راه‌‎آهن سراسری ایران) و توقف قطار در زیر همین ستون‎ها (که کتیبه‌‎ای نیز در مدح رضاشاه پهلوی روی آن‎ها دیده می‌‎شود که امروز اثری از آن نیست)، و حضور رضاشاه در جلوی قطار. در یک تدوین درست‎تر، نمایش این فیلم آرشیوی در همان زمانی که آقای محسنیان ستون امروزی را به بیننده نشان می‎‌دهد، قطعا تاثیرگذارتر می‎شد که این‎‌گونه نشده است.

نقد مستند رم شهبازان

باستان شناسی با هدف پیدا کردن قهرمانان واقعی ولی کمتر دیده شده پروژه راه‌آهن سراسری ایران، سفری را در پیش می گیرد.

و از همه ساده‎‌تر: فیلمی که درباره‎‌‌ی یک پروژه‎ی ملی عظیم و پر از داستان مثل راه‌‎آهن سراسری ایران ساخته می‎‌شود، می‎تواند از یک کلیشه‎‌ی بسیار ساده برای روایت بهتر خود استفاده کند که آن، نقشه‎ای است از جانمایی مسیر این راه‎آهن بر روی نقشه‎ی ایران، تا هنگامی که فیلم به همراه کارشناسش به نقاط مختلف این پروژه می‎رود، با تصویری به‌‎فرض در قالب انیمیشن، به بیننده نشان دهد که چگونه از نقطه قبلی به نقطه فعلی رسیده‌‎ایم و در این لحظه در کجای این سرزمین قرار داریم؟ اما در حالی که تیم سازنده فیلم زحمت کشیده‎اند و بسیاری از این مسیر را طی کرده‎اند، اما اطلاعات لوکیشن‎ها صرفاً به صورت متن بر روی تصویر درج می‌‎شود و به‎‌فرض اگر بیننده‎ای نداند که نورآباد اراک یا کرودختر دورود یا همین شهبازان، که عنوان فیلم به آن اشاره دارد، در کجای این سرزمین قرار دارند، هیچ تصوری نمی‎تواند از لوکیشنی که فیلم درباره‎ی آن صحبت می‎کند داشته باشد.

هلیشاتهای مسحورکنندهی راهآهن و شش گور غریب

بدیهی است که بیان این نقطه ضعف‎‌‌ها، به افسوس موضوع بسیار جذاب و مهمی است که مستند رم… شهبازان از آن برخوردار است. و علی‎رغم همه‎‌ی این‎ها، فیلم نقش مهمی در به یادآوری یک غرور ملی فراموش‎شده دارد که دیده‎شدنش را در این روزگار پراهمیت می‎سازد. همچنین برخی تصاویری که دوربین محمدرضا صاحبی، به ویژه در پلان‎های هلی شات از لوکیشن برخی پل‎های راه‎آهن سراسری ثبت کرده، فوق‎العاده و کم‎نظیرند و عظمت این پروژه را به خوبی بیان می‎کنند. نقطه‎ی اوج این نماهای هلی‎شات به سکانس پایانی و محل دفن شش کارگر ایتالیایی مربوط می‎شود که در آن هر چه قدر دوربین بالاتر می‎رود، عظمت و خیره‎کنندگی طبیعت و لوکیشن عجیب گورها، و در کنار آن دشواری اجرای پروژه‎ی راه‎آهن بیشتر هویدا می‎شود و همزمان، با کوچک‎ترشدن تصویر گورها، تنهایی و غربت آن شش کارگر که جایی بسیار دور از خانه‎شان جان داده و رها شدند، بیشتر به چشم می‎‌آید.

واقعیت این است این سکانس پایانی و آن تصویر گورها می‎تواند دل هر نویسنده یا فیلم‎سازی را برباید و ترغیبش کند به ساخت یا خلق درام و فیلم مجزای دیگری با محوریت آن شش گور غریب!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *