در دورانی که به دلایل متعدد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی موضوع ازدواج برای گروه بزرگی از جوانان ایرانی یک امر دشوار و بغرنج جلوه میکند، فیلم مستند پروژه ازدواج تلاش مسئول یک مرکز نگهداری و توانمندسازی بیماران اعصاب و روان برای بررسی امکان ازدواج برخی از مددجویان این مرکز با یکدیگر را به تصویر کشیده است.
«سرای احسان» یکی از زیرمجموعههای موسسه خیریه حمایت از آسیبدیدگان اجتماعی (آسا) است، واقع در منطقه قلعه نو چمن در جنوب تهران، که بر اساس اطلاعات ارائهشده، در زمان ساختهشدن فیلم حدود ۵۰۰ بیمار بی سرپرست، بدسرپرست و یا بی بضاعت دارای اختلالات روانی در آن نگهداری میشوند –و آنگونه که گفته میشود و از شواهد پیداست- تا پایان عمرشان را نیز در همانجا سپری خواهند کرد.
بیشتر تمرکز فیلم بر مردی به نام سیفاله و زنی به نام سحر (هر دو مبتلا به اسکیزوفرنی) قرار دارد که عاشق یکدیگرند و سازندگان فیلم در کنار سرپرست مرکز در پی پاسخ این سوال هستند که آیا امکان ازدواج آنها با هم وجود دارد یا خیر؟ جستجو در گوگل نشان میدهد که عشق این دو، سابقه طولانی دارد و حتا رسانهای هم شده است: خبرگزاری آنا در دی ماه ۱۳۹۴ گزارشی از سرای احسان منتشر کرده بود که در آن، با تیتر «جایی که یک دختر و پسر اسکیزوفرنی عاشق هم شدهاند!» به عشق سحر و سیفاله پرداخته بود (در فیلم البته به چند زن و مرد دیگر هم به عنوان گزینههای مناسب برای «پروژه ازدواج» پرداخته میشود).
عشق با طعم اسکیزوفرنی
باور عمومی جامعه همان چیزی است که در تیتر استفادهشده توسط خبرگزاری هم میبینیم: با استفاده از کلمه «اسکیزوفرنی» در میان جمله و همچنین یک علامت تعجب در انتهای آن، یک جملهی کاملا پیش پاافتاده و معمولی بدل به یک عبارت کنجکاویبرانگیز و پرچالش میشود؛ انگار با موقعیتی ناهمسان، متناقض و ناآشنا طرفیم که وقتی عبارتهایی مثل عشق و ازدواج، در کنار واژهای مثل اسکیزوفرنی قرار میگیرند ایجاد میشود و به قول معروف این کلمهها در کنار هم «نمینشینند».
همین موقعیت ناآشنا، تم اصلی و نیروی محرکهی فیلم پروژه ازدواج است و بدون شک نمیتوان درباره این فیلم جدای از این موقعیت صحبت کرد. در سکانسی از فیلم شاهد جلسهای میان پزشکان و مشاوران مرکز هستیم و نظرات موافق و مخالف آنها درباره این «پروژه» را میشنویم؛ در حالی که مخالفان، واردکردن بیماران به این شرایط را پرمسئولیت و حتا برخی غیرانسانی میدانند، موافقین درباره «عشق» صحبت میکنند و این که وضعیت عاشقانه، حسی مشترک میان همه انسانها، چه سالم و چه بیمار است.
عطیه عطارزاده، یکی از دو کارگردان فیلم، در مصاحبهای با روزنامه اعتماد در مرداد ۱۴۰۱ گفت: «عشق میتواند راهی باشد برای فراتر رفتن از خودت. حتماً این حس بین همه انسانها مشترک است. ما وقتی فیلم را میساختیم همیشه حرف از این بود که درونمایه فیلم پروژه ازدواج همهجا اتفاق میافتد و موضوع، خاص برای آدمهای سالم یا بیمار نیست.»
همچنین دکتر فرهاد رمضاننژاد، مدیر و اصلیترین فرد موافق اجرای «پروژه ازدواج» در سرای احسان، در جلسه نمایش و گفتگو درباره فیلم در سالن حقیقت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در تیرماه ۱۴۰۱ بیان داشت: «ما ازدواج افراد بیمار با افراد سالم را داشتهایم، خروجیها شبیه زندگی افراد عادی است. گاهی خوشی، گاهی طلاق و گاهی تداوم رابطه و فرزندآوری. فیلم مستند پروژه ازدواج مقاومتی که در برابر زندگی این افراد از سوی جامعه وجود دارد را نشان میدهد.»
اما واقعیت این است که به نظر نمیرسد موضوع به این سادگی قابل طرح و نتیجهگیری باشد. فیلم مستند پروژه ازدواج بحثهای روانکاوانه و اخلاقی فراوانی را بر میانگیزد که مجالش در این نوشته نیست و بدون شک در کنار موافقانش، مخالفان آتشینی هم خواهد داشت. سوالهای فراوانی طرح خواهد شد که پاسخ آنها نیز کار یک نوشته و یک فیلم مستند و حتا یک یا چند جلسه تخصصی هم نخواهد بود؛ سوالاتی در باب تعریف و شرایط امر ازدواج، تعریف فرد سالم و فرد بیمار از نظر روانی، نسبت سلامت روانی افراد و ازدواج با جامعه و شرایط اجتماعی و... . حال اگر ابعاد حقوقی قرارداد ازدواج را نیز به موضوع اضافه کنیم، پیچیدگیهای بحث بیشتر هم خواهد شد.
چرا «پروژه» ازدواج؟
در جایی از فیلم از زبان دکتر فرهاد رمضاننژاد خطاب به مخالفان میشنویم که «اصلا شاید ما بخواهیم آزمایش کنیم». این نقطه نظر، چالشهای اخلاقی فیلم را بیشتر هم میکند. چالشی اخلاقی که حتا در عنوان فیلم هم مستتر است؛ عنوانی که هوشمندانه انتخاب شده است: «پروژه ازدواج». قراردادن عبارت «پروژه» در کنار موقعیت عاطفی- حقوقی «ازدواج»، وجه آزمایشگونهی موضوع برای طراحان آن را برجستهتر میکند و این سوال را به وجود میآورد که آیا مسئولین این مرکز اصولاً اجازهی انجام چنین «آزمایشی» را، چه از نظر بهداشت روانی و چه از نظر اخلاقی، بر روی بیمارانی که قرار است از تنشها و آسیبهای مضاعف روحی در امان باشند دارند یا خیر؟
حسام اسلامی، کارگردان دیگر فیلم، جایی در همان نشست تعریف میکند که فیلم در فرانسه نمایش داده شده و مورد توجه قرار گرفته است. او میگوید: «گفتم خوب است این جا (فرانسه) هم چنین فیلمی بسازم. اما آنها تأکید کردند که چنین امکانی نیست. قواعد و سازوکارهای ساخت فیلم در بیمارستانها و بیمارستانهای روانی در فرانسه بسیار سختگیرانه است. خوشبختانه سرای احسان این امکان را به ما داد که روند اجرای این طرح را صادقانه نمایش بدهیم، حتی مخالفتها با اجرای آن را به تصویر بکشیم». این خاطره، ابهامات اخلاقی پیرامون اجرای این آزمایش در یک مرکز روانی را بیشتر هم میکند.
امروز حدود ۶ سال از زمانی که مسئولین سرای احسان آزمایش یا پروژه ازدواج خود را بر روی برخی از مددجویان آغاز کردند میگذرد. وضعیت آن دسته از بیمارانی که در آن دوره سودای ازدواج و یافتن شریک زندگی و... پیدا کردند، امروز چگونه است؟ این خودش سوال مهم و جدیدی است که پاسخ آن شاید تولید مستند دیگری، همانند قسمت دوم پروژه ازدواج را طلب کند.
البته پروژه ازدواج فیلم صادقانهای است که آن چه در ذهن طراحان این پروژه میگذشته را به درستی ثبت کرده است. فیلم در یک دوره تقریباً ۳ ساله و با تمرکز کافی ساخته شده و حضور دو کارگردان، یکی زن و یکی مرد (عطیه عطارزاده و حسام اسلامی) این امتیاز را باعث شده که حضور و کارگردانی جداگانه آنها در بخشهای زنانه و مردانهی سرای احسان به فیلم عمق بیشتری ببخشد.
عطیه عطارزاده، که به نظر میرسد نسبت به حسام اسلامی دیدگاه رومانتیکتری به موضوع داشته، با روایت بخشی از زندگی شخصی خود در فیلم سعی دارد تا میان روایت خود و موضوع فیلم یک جور توازی ایجاد کند؛ او خاطرهی ازدواج و عشقی را روایت میکند که پس از یک آسیب روحی، دچار فروپاشی میشود. این داستان خانم عطارزاده سوالها و ابهامات پیرامون موضوع فیلم را بیشتر هم میکند (این که وقتی یک ازدواج و رابطه سالم و عاشقانه بر اثر یک آسیب روحی از هم میپاشد، چگونه میتوان میان دو فرد آکنده از آسیبهای روحی، رابطهای سالم را شکل داد؟)
اما در نهایت فیلم مستند پروژه ازدواج با انتخابی درست صرفاً روایتگر این آزمایشها باقی میماند و سراغ ارائه پاسخ برای این سوالات و ابهامات نمیرود، که اگر میرفت به سادهانگاری دچار میشد، که خوشبختانه این اتفاق نیفتاده است.