در جایی از فیلم برای پس از مرگم که یک مستند پرتره درباره مرحوم علی صفایی حائری، روحانی، نویسنده و اندیشمند شیعه است، فیلمی آرشیوی از یکی از مجالس سخنرانی وی را میبینیم که در چیدمان این مجلس، بر خلاف مجالس معمول سخنرانی روحانیون، که سخنران رو به روی دیگران و اغلب در ارتفاعی بالاتر از آنها مینشیند، صفایی حائری در گوشه اتاقی که به وضوح کوچک و پر از جمعیت است نشسته و شنوندگان به شکل نامنظمی در اطراف او قرار گرفتهاند، حتا مردی که در پشت سر آقای صفایی نشسته، پشت به او دارد و صدای کودکی که با آن مرد سر و کله میزند، گاه واضحتر از صدای سخنران، آقای صفایی به گوش میرسد. حال و هوای همین فیلم آرشیوی، همان تصویری است که سازندگان فیلم تلاش دارند تا آن را به مخاطب خود ارائه کنند: یک روحانی متفاوت و مردمی.
مرحوم صفایی حائری در سال ۱۳۳۰ به دنیا آمد و به استناد منابع موجود در ۱۳ سالگی تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. در نوجوانی به طور جدی به مطالعه ادبیات جهان، کافکا و هدایت پرداخت و پس از پایان تحصیلات حوزوی، به واسطهی اندیشهها (و آنگونه که در فیلم و از گفتههای آن هایی که او را میشناختهاند آشکار است) و بیشتر از بابت نحوه برخورد و تعاملش با دیگران و مردم عادی، محبوبیتی فراوان پیدا میکند.
بر مبنای خاطرات و گفتههای مصاحبهشوندگان در برای پس از مرگم، علی صفایی حائری جدای از این که قرائت ویژهای از دین داشت که با قرائت رسمی حکومت متفاوت بود؛ به آدم ها گوش میکرد و درکشان میکرد و جذبشان میکرد، در خانهاش به روی همه باز بود و به آنچه که در عرف از آن به «شان روحانیت» شناخته میشود اعتقادی نداشت: «کشتی میگرفت و فوتبال بازی میکرد» و سبک حوزه علمیه را نمیپسندید. با خانمهایی که به عنوان شاگرد یا… به نزدش میرفتند راحت بود و حتا آنها را به اسم کوچک صدا میکرد. (یکی از خانمهایی که شاگرد او بوده، در فیلم با پوشش کامل چادر، به شکلی که حتا صورتش هم دیده نمیشود، میگوید که «خانمها در کنار استاد همیشه احساس امنیت میکردند.»)
به نظر میرسد مجموعه این روحیات برای آقای صفایی گران تمام شده و بهویژه پس از سخنرانی در تالار وحدت تهران در سال ۱۳۶۰ (که به استناد گفتههای فیلم، مردم به سخنان او بیشتر از سخنان یک چهره سرشناس حکومتی توجه میکنند) حاشیهسازی برای او آغاز میشود؛ افکارش را التقاطی و مادیگرا و خودش را ضدانقلاب و مرتبط با ساواک عنوان میکنند و همچنین به دلیل روابط راحتش با خانمها وضعیت اخلاقی او را زیر سوال میبرند. برخوردهایی که به گفته خانم فروغ احراری (استاد دانشگاه و شاگرد مرحوم صفایی) ریشهاش ناشی از «حسادت» بوده است. در برای پس از مرگم، فایل صوتی و تصاویری از جلسهای ۵ ساعته در سال ۱۳۶۱ در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را شاهدیم که مسئولین حوزه از آقای صفایی سوالاتی را در رابطه عملکردش مطرح میکنند؛ جلسهای که بیشباهت به یک جلسه انکیزاسیون نیست.
مجموعهی این شرایط در آن سال ها علی صفایی حائری را تا سالها به انزوا میکشاند. وی در سال ۱۳۷۸ در راه سفر به مشهد دچار سانحه رانندگی شد و در ۴۸ سالگی درگذشت. از نیمه دوم دهه هشتاد، آثار او (بیش از ۶۰ کتاب) فرصت نشر بیشتری پیدا کردند و موسسهای جهت انتشار عقاید و آثارش توسط شاگردان و نزدیکانش در قم شروع به فعالیت کرد.
صفایی حائری «رُند بازار» نبود
عبدالرضا نعمتالهی، کارگردان برای پس از مرگم خود در معرفی فیلم در جشنواره سینما حقیقت گفته است که فیلمش ضمن این که یک معرفی اجمالی از آقای علی صفایی حائری ارائه میکند، بیشتر متمرکز بر حاشیههای پیرامون اوست. بر همین مبناست که مصاحبهه ای موجود در فیلم هم حول همین حاشیهها و اتهاماتی که به او وارد میشده میگردند و حتا به حاشیههای خانوادگی نیز کشیده میشوند.
اشخاصی که در فیلم با آنها گفتگو شده به جز یک نفر (آقای معادیخواه) همگی از دوستداران آقای صفائی حائری بوده اند. جالب اینجاست که اشخاصی که فیلم در قالب گفتگوها از آنها به عنوان مخالفان و حاشیه سازان و تهمتزنندگان به مرحوم صفایی یاد میکند، جملگی کسانی هستند که امروز در زمره روحانیونی قرار میگیرند که با روحانیت حاکم در زاویه قرار دارند.
نکته جالب توجه دیگر در فیلم، حضور سینماگرانی است که از دوستان مرحوم صفایی حائری بودهاند و خاطرات خوش خودشان را از وی نقل میکنند. اشخاصی مثل علیرضا داوودنژاد، منوچهر محمدی، محمدمهدی عسگرپور، صادق کرمیار و حتا بیژن بیرنگ، که خودش را به طور کلی جزء «بچه مذهبی»ها نمیداند، و واضح است که این ترکیب قرار است شاهدی باشد بر ابعاد شخصیتی چندبعدی و گسترده مرحوم صفائی حائری.
برای پس از مرگم، مستند پرترهای که زندگی یک روحانی را به تصویر کشیده و در آن جمعی از روحانیون و نزدیکان آنها خاطرات و نظرات خودشان را درباره مرحوم علی صفایی حائری بیان میکنند، اما با صحبتهای یک سینماگر (محمدمهدی عسگرپور) آغاز و با صحبتهای یک سینماگر دیگر (بیژن بیرنگ) به پایان میرسد. فیلم حتا این اجازه را دارد که بیژن بیرنگ در سکانس پایانی بگوید که مشکل مرحوم صفایی این بوده که «رُند بازار» نبوده است: نه دکان میخواسته، نه پول و نه مقام.