بلاگ هاشور

نقد مستند سینه‌ما رکس – مردی که برای خرید کفش رفت، اما گوزن‎ها را دید و سوخت

CINEMA-REX_04

شنبه ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۷، در سینما رکس آبادان، تماشاگران به تماشای فیلم گوزن‌‎ها ساخته مسعود کیمیایی نشسته بودند که سالن سینما به آتش کشیده شد و (به ظاهر) با ازدحام جمعیت وحشت‎‌زده و مسدودشدن درهای خروجی، یکی از تراژیک‌ترین حوادث تروریستی تاریخ معاصر ایران رقم خورد و صدها نفر در آتش سوختند. فاجعه‌ه‎ای که تا به امروز رازهای آن آشکار نگردیده و روایت‌های پیرامون آن، پر از تناقض و ابهام باقی‌مانده است. سینه ما رکس فیلمی درباره این واقعه است.

حکومت پهلوی انقلابیون را مسئول این فاجعه، و انقلابیون، حکومت را مسئول طراحی و اجرای آن دانستند. چند ماه بعد شخصی به نام حسین تکبعلی‎زاده به عنوان عامل آتش‌‎سوزی بازداشت شد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط حکومت پهلوی و بازشدن در زندان‎‌ها، از زندان گریخت. در سال ۱۳۵۹ تکبعلی‎زاده، آن‎گونه که در برخی منابع ذکر شده، دچار عذاب وجدان شد و خود را تسلیم کرد. در تابستان همان سال ۲۰ جلسه دادگاه با حضور وی و متهمین دیگر برگزار شد و در روز ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ تکبعلی‎زاده به همراه ۵ نفر دیگر (مالک سینما، مدیر داخلی سینما رکس، رییس اطلاعات شهربانی آبادان، یک سروان شهرداری و یک کارمند ساواک) اعدام شدند. چند روز بعد جنگ ایران و عراق آغاز شد و ضایعات جنگ و پس از جنگ، چنان بر آبادان سنگینی کرد که تا سال‎‌ها دیگر کسی سراغی از سینما رکس نگرفت.

فیلم مستند سینه ما رکس ساخته میترا مهتریان و صادق دهقان جدیدترین و از انگشت‎ شمار فیلم‎‌های مستندی است که درباره‎‌ی این واقعه ساخته شده و با توجه به اکران در گروه سینمایی هنر و تجربه و حالا هم نمایش آن‎لاین، فرصت دیده‌‎شدن بیش‎تری پیدا کرده است.

CINEMA-REX_03

سینه ما رکس و رازهای سینما رکس

سازندگان سینه ما رکس، بیش از ۴۰ سال پس از حادثه، برای ساخت فیلم به سراغ خانواده چند نفر از قربانیان (که بر اساس آن‎چه در دهه ۸۰ به تصویب دولت رسید از آن‎ها با لفظ «شهید» در فیلم یاد می‎شود)، و به طور متمرکز خانواده محمد مسلمی از یک سو، و از سوی دیگر برادر ناتنی حسین تکبعلی‎زاده رفته و تلاش کرده‌‎اند با دنبال‏‌کردن حرف‎‌ها، خاطرات و زندگی روزمره کنونی این آدم‎‌ها، خوانش خود را از فاجعه سینما رکس بیان نمایند.

به جز این‎‌ها، منابع فیلم عبارتند از ویدیوهای جلسات دادگاه تابستان ۱۳۵۹ (که تحت عنوان «تاریخ شفاهی ایران» در آرشیو شبکه مستند صداوسیما در دسترس همگان است) و تعدادی از عکس‌‎ها و بریده روزنامه‎ هایی که آن‎ها هم در اینترنت در دسترس قرار دارند. بدین ‎ترتیب آن‎چه مشخص است، این است که در تولید سینه ما رکس به آن‎چه که در روایت‌های رسمی موجود است اکتفا شده و تلاش چندانی برای لایه‌‎برداری و رسیدن به لایه‎‌های دیگری از حقایق این ماجرای مهم صورت نگرفته است.

CINEMA-REX_01

عباس امینی، مستندساز آبادانی، در مستندی به نام قصه شب که در اوایل دهه ۹۰ درباره سینما رکس ساخت در گفت‎‌وگویی ادعا کرد: «بعضی روایت‌های رسمی می‌گوید حداقل بین ۲۰ تا ۴۰ نفر از این آتش‌‎سوزی نجات پیدا کرده‌اند. تعداد آن‌هایی که نجات پیدا کرده‌اند خیلی بیشتر است. من با تعداد زیادی از آن‌ها صحبت کرده‌ام اما آن‌ها حاضر نیستند خودشان را معرفی کنند. چرا که چون هر کسی زنده بیرون آمده بود، در مظان اتهام بود که حتماً دستی در قضیه داشته است، فضا خیلی متشنج بود. برای همین بیشتر آن‌ها ترجیح دادند سکوت کنند، برخی آن‎قدر ترسیده بودند که از ایران رفتند.» (منبع: انصاف نیوز: «روایت متفاوت شاهد عینی سینما رکس بعد از ۴۲ سال»، ۲۷ مرداد ۱۳۹۹)

در کنار چنین ادعایی، رضا خدری خبرنگار روزنامه کیهان در آبادان در زمان وقوع حادثه، در همان مصاحبه با انصاف نیوز خود را شاهد عینی حادثه می‎خواند و از مرگ تمام ۷۰۰ نفری که در سالن بوده‎اند می‎گوید، بی آن که هیچ تلاشی برای فرار کنند، همه روی صندلی‎‌های‌شان سوخته بودند: «آن‎ها قبل از آتش‌‎سوزی با گاز خفه شده بودند.» چنین تناقضاتی، راز و رمزها و زوایای پنهان فاجعه سینما رکس را نشان می‌‎دهد که در ساخت سینه ما رکس تلاشی برای تحقیق و ورود به این زوایای پنهان مشاهده نمی‌‎شود.

مشکلات سینه ما رکس

بنابراین شاید مهم‎‌ترین ابزار و فرصت فیلم‎سازان برای موفقیت اثرشان، راضی‎‌کردن اقوام قربانیان برای حضور در جلوی دوربین بوده است که بدون شک کار خیلی آسانی نیز نبوده است.
آیا سینه‌ما رکس از این فرصت استفاده کرده است؟ سینمای مستند، و به ویژه سینمای مستند تاریخی، سینمای «تدوین» و بیرون‎‌‌کشیدن فیلمی تأثیرگذار از میان راش‎‌های فراوانی است، که همچون «چرک‎نویس» در طول تصویربرداری تولید می‎‌‌شوند. به عنوان نمونه، در مستند کودتای ۵۳ ساخته تقی امیرانی (که در هاشور می‎‌توانید به تماشایش بنشینید) و از قضا آن هم مستندی درباره ۲۸ مرداد دیگری در تاریخ ایران، یعنی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است، کارگردان پس از ۱۰ سال تحقیق و فیلم‎برداری به نسخه‎ ای ۹ ساعته می‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد و در نسخه نهایی زمان فیلم به ۲ ساعت کاهش پیدا کرده است. نتیجه، فیلمی تاثیرگذار و همراه با موفقیت‎‌های جهانی است.

در سینه‌ما رکس اما مشکل از همین جا آغاز می‎‌شود: تدوین. دو سوم ابتدایی فیلم ریتم کند و خسته‎ کننده‌‎ای دارد و دلیلش این است که به جز نمایش بخش‎‌هایی از جلسات دادگاه حسین تکبعلی‎زاده، تقریبا هیچ ارجاع دیگری به مستندات خود حادثه، حتا در حد نمایش عکس و فیلم‎‌های آرشیوی نمی‎‌شود و بیننده‎ای که مشتاق تماشای فیلمی درباره یک فاجعه تاریخی است، در این حدود یک ساعت (که زمان بسیار زیادی است) بدون آن که چیزی درباره حادثه اصلی ببیند، باید حرف‎ ها و زندگی روزمره اقوام قربانیان یا متهمین را نظاره‎‌گر باشد که برخی از آن‎ها کمترین ارتباطی هم با موضوع اصلی ‎ندارند.

به عنوان نمونه در رابطه با برادر حسین تکبعلی‎زاده (که به گفته خودش در زمان اعدام برادرش شش یا هفت سال سن داشته و بدیهی است که آن چه درباره برادرش بگوید مخدوش و ناواضح خواهد بود)، دنبال‎ کردن او به آن اندازه که بیننده بتواند درباره بستر خانوادگی و موقعیت اجتماعی وی و برادرش به اطلاعاتی برسد و به کمک این اطلاعات بتواند تصویری از شخصیت حسین تکبعلی‎زاده و انگیزه‎‌های روحی و روانی احتمالی‎ او از ارتکاب به چنین جنایتی برای خود ترسیم کند، مفید و کارآمد است. اما فیلم‎سازان متأسفانه بخش قابل توجهی از زمان فیلم را به دنبال‎‌کردن زندگی روزمره برادر حسین اختصاص داده‌‎اند، تا آن حد که می‎‌توانید احساس کنید که در حال تماشای مستند دیگری هستید که درباره‌‎ی یک فرد معتاد و زباله‎‌گرد ساخته شده و این که مثلا او برای گرفتن یک لیوان آب خنک از مردم چه دشواری‎‌هایی دارد.

یکی از ایده‎‌های فرعی که فیلم‎سازان در فیلم آن را پی می‎‌گیرند این فرضیه است که پس از حادثه سینما رکس، سینمارفتن از زندگی مردم آبادان نه تنها حذف شد، که بدل به یک خاطره جمعی سیاه و کابوس‎‌گونه گشت. نگارنده اطلاع تخصصی از درستی یا نادرستی این موضوع و شرایط اجتماعی آبادان در طول این ۴۰ سال ندارد، اما فرضاٌ نمی‎توان وقوع جنگ ۸ ساله و مشکلات ناشی از آن را نیز در هرگونه تغییر شرایط اجتماعی شهری مثل آبادان نادیده گرفت. اما در هر صورت، این ایده فیلم‎سازان، یعنی موشکافی حذف و قهر مردم یک شهر با سینما پس از فاجعه‎‌ای چنان هولناک می‎توانسته با پرداخت درست جذاب از کار دربیاید (صرفنظر از این که اصولا می‎تواند موضوع فیلم دیگری هم باشد)، اما این ایده هم پرداخت خام‎‎دستان‌ه‎ای دارد که در حد چند کلمه حرف و چند سکانس کم حس و حال (مثل بردن آدم‎‌ها به محل سینماهای سابق آبادان که امروز به مخروبه بدل شده‌‎اند،) باقی می‌‎ماند. حتا در مهم‎‌ترین سکانس مربوط به این موضوع که قرار است خانواده‌‎های قربانیان را در کنار هم و در یک سالن سینما ببینیم، فیلم ناگهان موضوع را بدون نشان‌‎دادن آن چه که تماشاگر را به انتظارش نشانده، رها می‌‎کند و سراغ موضوع دیگری می‎‌رود.

KUDETA_04

فیلم همچنین سکانس‌های عجیبی هم دارد: از جمله نمایش بی‎‌پروای تزریق هروئین در کلوزآپ (که حتا در سینمای داستانی هالیوود هم نمایش چنین پلان بی‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌محابایی راحت و بی‎‌دردسر نیست) یا سکانس شبانه رفتن به گورستان و با چراغ‎قوه سعی در خواندن شعرهای روی سنگ قبرها (در حالی که عینا در روز هم شخصیت‎ها همین کار را تکرار می‎کنند). در موردی دیگر یکی از شخصیت‎ها، موسیقی مورد علاقه برادر مرحومش، که از قربانیان سینما رکس بوده، از گروه پینک فلوید را از روی نوار کاست خود او برای ما پخش می‎‌کند و موسیقی‎ای که به گوش می‎‌رسد، قطعه‎‌ای است که ۱۶ سال بعد از حادثه سینما رکس ساخته شده! شاید بیشتر بینندگان متوجه چنین موضوعی نشوند یا بگوییم که اهمیتی ندارد. اما واقعیت این است که چنین سهل‌‎انگاری، برازنده یک فیلم مستند نیست و به اعتبار آن لطمه می‎‌زند (مثل این می‎‌ماند که بعد از فیلم به شما بگویند این عکس‎هایی که از فاجعه دیدید ربطی به سینما رکس ندارد، ولی مهم نیست، آتش‎سوزی، آتش‎سوزی‎ست دیگر!)

اهمیت تماشای سینه‌ما رکس

یک سوم پایانی فیلم موفق‌‎ترین قسمت فیلم است و دلیل آن دقیقا کاهش مشکلاتی است که اشاره شد: عکس‎‌‌ها و فیلم‎‌های آرشیوی به نمایش در می‌‎آیند و اقوام، خاطرات شخصی‎شان از قربانیان را تعریف می‎‌کنند و شخصیت قربانیان به عنوان کاراکترهایی انسانی در ذهن بیننده شکل می‌‎گیرد و موضوع برای بیننده دراماتیزه و احساساتش درگیر موضوع می‎‌شود. و کاش که از آغاز فیلم همین اتفاق می‌‎افتاد و فیلمی که قطعا زحمت زیادی برای ساختنش کشیده شده، این‎چنین از اشتباه در تدوین لطمه نمی‎‌خورد.

به عنوان مثال، خاطراتی که درباره محمد مسلم نقل می‎‌شود: سبک زندگی و نحوه لباس‎ پوشیدن و موسیقی مورد علاقه‎‌اش. یا داستان مردی که شب قبل از حادثه برای اولین بار فیلم گوزن‎‌ها را در همان سینما رکس دیده بود و در شب حادثه به خانواده‌‎اش می‎‌گوید که برای خرید کفش بیرون می‎‌رود اما دوباره برای تماشای فیلم به سینما رکس می‎‌رود و به یکی از قربانیان بدل می‎‌شود. این داستان شگفت ‎انگیز علاوه بر این که خودش به تنهایی می‎تواند موضوع یک فیلم مستند دیگر باشد، به همراه خرده داستان‎‌های دیگری از این دست، می‎‌توانست در سینه‌ما رکس مورد توجه بیشتری قرار بگیرد و به دراماتیزه‌‎کردن اثر کمک کند.

اما در هر صورت و با وجود این ضعف‌‎ها، مهم‎ترین اهمیت سینه‌ما رکس در جلب کردن توجه دوباره به یک موضوع تاریخی بسیار مهم و دردناک است که نه در دوره پهلوی و نه پس از انقلاب اسلامی موشکافی و لایه‌‎برداری نشد و به مرور غبار زمان بر روی آن نشست و هنوز پر از علامت سوال و ابهام و راز است. بنابراین دیده‎ شدن سینه‌ما رکس اهمیت دارد، تا فیلم بدل به بخشی از راهی شود که شاید یک روز به فاش‎ شدن رازهای یک فاجعه تراژیک بی‌انجامد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *