بلاگ هاشور

نقد مستند هیچ‎کس منتظرت نیست – مادری برای زنان کارتن خواب شهر

هیچ کس منتظرت نیست-Nobody waiting for you

چند نفر از ما ممکن است که وقتی از کنار معتادان کارتن‎ خواب و زباله‎‌گرد عبور می‎کنیم، مکثی کنیم و به این فکر کنیم که داستان زندگی این جداافتادگان چه بوده که چنین به «ته خط» رسیده‎اند و ما چه کاری برای آن‎ها می‎توانیم یا حاضریم که انجام دهیم؟ فیلم مستند هیچکس منتظرت نیست ساخته محسن اسلام‎زاده زنی را به ما می‎شناساند که نه تنها مکث کرده و فکر کرده، که ایستاده و آرامش زندگی‎اش را کنار گذاشته، تا شاید بتواند حتا یکی از آن‎ رانده شدگان را به زندگی بازگرداند: سپیده علیزاده.

سپیده علیزاده، متولد ۱۳۶۱، فارغ‎التحصیل روان‎شناسی بالینی، کار حرفه‎ای‎اش را از بیمارستان اعصاب و روان ارتش آغاز کرد و پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد، ۵ سال در اجرای طرح جهانی مبارزه با ایدز، سل و مالاریا با دفتر توسعه سازمان ملل متحد در ایران همکاری کرد. او در سال ۱۳۸۸ «موسسه نور سپید هدایت» را به‎ عنوان یک مرکز کاهش آسیب‎های اجتماعی ویژه‎ی زنان تاسیس و در این زمینه شروع به فعالیت کرد. در سال ۱۳۹۸ با هماهنگی سازمان بهزیستی و شهرداری تهران، ساختمان گرمخانه‎ی پارک شوش در منطقه‎‌ی ۱۲ تهران را از شهرداری اجاره و آن را به «مرکز جامع کاهش آسیب بانوان» بدل کرد و در زمانی حدود سه سال، تلاش کرد تا زندگی بیش از ۱۰۰۰ زن را از آسیب‎های اجتماعی بیشتر دور نگه دارد.

هیچ کس منتظرت نیست ، Nobody waiting for you

روایتی از مرکز نگهداری زنان کارتن خواب در میدان شوش تهران

خود او در تارنمای موسسه نور سپید هدایت می‎نویسد: « این بدان معنا است که این زن‎ها در این مدت در خیابان نمانده و مورد تعرض، تحقیر و آزار و اذیت روانی و جسمانی قرار نگرفته‎‌اند؛ گرسنه و تشنه نمانده‌‎اند و به خاطر غذا و حتا یک لیوان چای مرتکب خلاف، دزدی و تن‎فروشی نشده‎اند؛ به گروه‎های خلافکار، قاچاقچیان، سردسته ها و صاحبان پاتوق‎ها پناه نبرده‎اند و در امنیت روزگار گذراندند، کودکان‌شان را در امنیت نگهداری کردند و بابت نیازهای اولیه‌‎ی زندگی در تنگنای اخلاقی-اجتماعی نمانده‌‎اند.»

هیچ‎کس منتظرت نیست همچون یک درام قدرتمند

در فیلم مستند هیچ‎کس منتظرت نیست گوشه‎ای از فعالیت خانم علیزاده در «مرکز جامع کاهش آسیب بانوان» به تصویر کشیده شده است. فیلم با لحظه‎ی تحویل سال نو در خرابه‎های جنوب تهران آغاز می‎شود وسپیده علیزاده را می‎بینیم که به همراه همکارانش سال جدید را در کنار معتادان و کارتن‎خواب‎ها آغاز می‎کند. لحظه تحویل سال نو، زمانی است که در سنت و فرهنگ ما، همه سعی دارند تا آن را در کنار خانواده‎شان بگذرانند، و «تنهابودن» در زمان تحویل سال، یا به دلیل الزامات شغلی و پرمسئولیت است (مثل مراکز درمانی، آتش‎نشانی یا نیروهای انتظامی) و یا به از دست‎دادن‎ها و بحران‎های روحی افراد و «تنهایی» آن‎ها مربوط می‎شود.
به این ترتیب در همان سکانس آغازین فیلم که حضور دلنشین و با تمام وجود خانم علیزاده را در هنگام تحویل سال در کنار جداافتاده‎ترین آدم‎های حاشیه جامعه می‎بینیم، فیلم از یک طرف با به نمایش گذاشتن حال و هوای معتادان در آن زمان، انگار تلنگری به بیننده‎ای می‎زند که بعید است تاکنون و در لحظاتی پر احساس مثل تحویل سال، حتا تصور وضعیت چنین گروه آسیب‎دیده‎ای را کرده باشد؛ و هم از سوی دیگر میزان مسئولیت‎پذیری اجتماعی و اهمیت شخصیت اصلی فیلم را به نمایش می‎گذارد؛ زنی که مسئولیتی را انتخاب کرده که کمتر کسی حاضر به پذیرش آن است. در ادامه فیلم هم در همراهی با سپیده علیزاده در سرکشی‎ها و سر و کله زدن‎هایش با معتادان، حضور مهربانانه و در عین حال بااقتدار و هدفمند و موثر او را درک می‎کنیم.
فیلم از نظر روایی سه بخش اصلی دارد. بخشی به زندگی حرفه‎ای و فعالیت‎های سپیده علیزاده در مرکز و بخش دیگری به زندگی شخصی او می‎پردازد و در کنار این دو بخش، داستان زنی به نام مونا، که به کمک خانم علیزاده از اعتیاد به موادمخدر بهبود یافته و اکنون به دستیار مرکز بدل شده، روایت می‎شود که خانم علیزاده تلاش دارد تا فرزندان او را، که سال‎ها قبل از آن‎ها جدا شده، بیابد و به مادرشان برساند.

هیچ کس منتظرت نیست- Nobody waiting for you

محسن اسلام‎زاده به گونه‎ای این سه بخش فیلم را در تدوین چیده و به هم مرتبط کرده که پس از معرفی خانم علیزاده به بیننده و آشنایی با فعالیت‎های او، آرام آرام یک خط دراماتیک داستانی هم، مربوط به مونا در فیلم شکل می‎گیرد که اجازه نمی‎دهد که فیلم به حالت گزارش‎گونه در آید و منحنی اوج‎گیرنده‎ی درام فیلم، بیننده را تا آخرین سکانس به دنبال خودش می‎کشد.
دیگر انتخاب درست کارگردان در نوع میزانسن، نوع تصویربرداری فیلم و رفتار دوربین است که همچون شخصیت خود خانم علیزاده، پویا و پرانرژی است. همان‎گونه که سپیده علیزاده آدم پشت میز نشستن و تئوری‎پردازی نیست و خودش را در نوک پیکان قرار می‎دهد و مستقیم به سراغ جامعه‎ی هدفش یعنی معتادها و کارتن‎خواب‎ها می‎رود، دوربین هم به همین شکل و روی دست او را همراهی می‎کند. یا در سکانس‎هایی که افراد دیگر، مثل پدر و مادر یا همسر خانم علیزاده درباره او صحبت می‎کنند، کارگردان میزانسن‎هایی خشک و مصاحبه‌‎گونه را انتخاب نکرده و آدم‎ها در فضاهای شخصی خود حضور راحت و سبکی دارند، که همه این‎ها با حال و هوا روحیات شخصیت اصلی فیلم همخوانی دارد.
همچنین در صحنه‎هایی که حضور دوربین ممکن بوده باعث واکنش منفی اشخاص یا اخلال در کار مددرسانان شود، میکروفن‎هایی به خانم علیزاده و همکاران او متصل شده، تا بیننده صدای صحنه را داشته باشد، و دوربین از فاصله‎ای دور (به شکلی که حضورش احساس نشود)، رویدادها را ثبت کرده است. ماحصل این انتخاب درست، سکانس‎هایی تاثیرگذار و دیدنی است، از جمله در سکانسی که مونا روی نیمکتی در پارک شوش داستان زندگی‎اش را برای فردی روایت می‎کند، منجر به شکل‎گیری یک سکانس فوق‎العاده و دراماتیک شده است.
در فیلمی که سپیده علیزاده شخصیت محوری و موضوع فیلم، فعالیت‎های اوست، اما بیشترین وجه دراماتیک فیلم را داستان فرعی مونا شکل داده است. کارگردان به خوبی از آغاز فیلم اندک اندک اطلاعاتی از او به بیننده می‎دهد و برخی لحظات شخصی و تنهایی‎اش را هم به تصویر کشیده، مثل پلان خستگی درکردن و سیگارکشیدنش در کنار حیاط مرکز. تقریبا در نیم ساعت پایانی است که این داستان فرعی، به موضوع اصلی فیلم بدل می‎شود و در نهایت به آن سکانس تکان‎دهنده پایانی می‎رسد که هرگونه اشاره‎ای به موضوعش داستان را لو می‎دهد، اما سکانسی فوق‎العاده است که، به دلیل واقعی و مستند بودن، شاید حتا قوی‎تر از یک فیلم درام داستانی، احساسات بیننده را درگیر و متاثر می‎کند. از آن سکانس‎هایی که بعد از تماشایش، فیلم را به عقب برمی‎گردانید تا دوباره آن لحظات عجیب را تماشا کنید.

سرنوشت «مرکز جامع کاهش آسیب بانوان»: تنهایی یک امدادگر

اما حرف‎های عجیب‎تر و تلخ‎تر در جای دیگری است: در طول دو سالی که از ساخت مستند هیچ‎کس منتظرت نیست می‎گذرد، پیگیری تارنمای موسسه نور سپید هدایت و صفحه شخصی سپیده علیزاده در اینستاگرام به ما می‎گوید که با تغییرات در مدیریت شهرداری تهران، شهرداری نه تنها قرارداد اجاره ساختمان «مرکز جامع کاهش آسیب بانوان» در پارک شوش را تمدید نکرد، که حتا مجوز فعالیت خانم علیزاده در این مرکز نیز در سال ۱۴۰۱ توسط سازمان بهزیستی لغو شد.
روزنامه همدلی در تاریخ ۲ شهریور ۱۴۰۱ این خبر را منتشر کرد و نوشت: « شهرداری تهران بعد از دو سال تمایل به تمدید تفاهم‌نامه با موسسه نور سپید هدایت را نداشت. زیرا که آن ساختمان را محل حضور زنان کارتن‌خواب زیادی می‌دید و مدیران شهری با حصارکشی پارک شوش ظاهر منطقه را زیبا کردند و در تلاش برای راضی نمودن عوام بودند و سرنوشت مددجویان خدمات گیرنده برایشان مفهومی نداشت… فریاد سپیده علیزاده بر سر مسئولان و مدیران جدید دولت و شهرداری بود که به‌جای ارزش نهادن به درمان‌های اجباری ترک مواد مخدر و کمپ‌های اجباری، که پروسه مالی سنگین و بودجه هنگفتی نیاز دارد، باید حواس‎تان به تمایل افراد، اعتمادشان به سیستم درمان و درمانگر باشد و آنچه طی سال‌ها به‌سختی ساخته‌شده است را با دستگیری و انتقال مددجویان به این‌گونه کمپ‌ها از بین نبرید. این نیز به مذاق بسیاری خوش نیامد و ساز مخالف زدن در نظر گرفته شد… دست‌های پشت پرده کسانی که سودای تحویل گرفتن ساختمان و تغییر کاربری آن را داشتند قطعاً قوی‌تر بود، لابی‌های پشت پرده، پرونده‌سازی، تهمت و افترا شرایط را آن‌قدر سخت کرد که کمتر کسی قادر به ادامه دادن بود اما سپیده علیزاده جنگید… مجوز فعالیت موسسه کاهش آسیب نور سپید هدایت جهت اجرای این مرکز در سکوتی سنگین توسط سازمان بهزیستی باطل شد تا … سپیده علیزاده دیگر مادر زنان کارتن‌خواب شهر نباشد.»
هیچ‎کس منتظرت نیست یک مستند اجتماعی است که به خوبی و درستی توانسته اهمیت «فرد» و «مسئولیت فردی» را در ایجاد یک جامعه‎ی پویا و مسئول در برابر تمام افرادش به تصویر کشیده و گوشزد کند؛ این که «فردیت» و سپردن کار به کارشناس و فرد دلسوز، و حمایت از او از طرف جامعه و سیستم حاکم، تا چه اندازه می‎تواند موثرتر از دخالت نمایشی حاکمیت در همه امور، ، بدون کار کارشناسی و بدون آن میزان از دل سپردن و مسئولیت پذیری باشد. تجربه‎ای که خانم علیزاده، مثل نمونه‎های فراوان دیگر، تنها دو سال توانست آن را در مقیاسی چشمگیر اجرایی کند و در نهایت قربانی مناسباتی دیگر شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *