(حسین مومن، مرتضی پایهشناس- ۱۳۹۸):
فیلم مستند گلوله باران دربارهی دو تصویربردار است که با یک گروه نظامی همراه میشوند تا نبردی را به تصویر بکشند. در آغاز راه گلولهای به پای یکی از تصویربردارها میخورد، مجروح میشود و باید به پشت جبهه برگردد. او و همراهش، که در تیررس تک تیرانداز دشمن قرار دارند، اکنون باید برای نجات تلاش کنند.
این خلاصه از فیلم، این که تصویربرداری که قرار است نبردی را به تصویر بکشد، خود مجروح شود و ادامهی فیلم چالش او برای نجات و بازگشت به پشت جبهه باشد، بیشتر ما را به یاد فیلمی داستانی میاندازد تا مستند. بیاییم خود را سر صحنهی فیلمی مستند تصور کنیم که قرار است دربارهی یک جنگ ساخته شود؛ در چنین موقعیتی اگر تصویربردار ناگهان هدف گلوله قرار گیرد منطق صحنه این خواهد بود که تصویربرداری «متوقف شود» و گروه در پی نجات عضو مجروح خود برآید. اما اینجا حسین مومن (همان تصویربردار مجروح) دوربینش را خاموش نمیکند و تصویربرداری متوقف نمیشود و گلوله باران دقیقا از همین جا شکل گرفته است؛ از خاموش نکردن دوربین.
سینمای مستند: کارگردان یا پدیدآورنده؟
به جز این ویژگی متفاوت، که گلوله باران فیلمی است که از اساس برنامه و قراری برای تولیدش در کار نبوده، ویژگی متفاوت دیگر، تعریف «کارگردانی» و نقش کارگردان در فیلم است که چیزی جدای مفهوم کلاسیک کارگردانی است. در عنوانبندی فیلم، نام حسین مومن در کنار مرتضی پایهشناس به عنوان کارگردانان فیلم آمده است. حسین مومن، که گلوله میخورد و دوربینش را خاموش نمیکند، به نظر نمیرسد که در هنگام حادثه به کارگردانی یا تولید فیلمی میاندیشیده است. آنچه که به چشم میآید بیشتر یک جور سماجت آماتوری در روشن نگهداشتن دوربین و تصویربرداری است، که حتا در برخی جاها صدای اعتراض نیروهای نظامی را هم بلند میکند (که از نظر نظامی هم اعتراضشان درست است) و از قضا همین حس «آماتورگونه»، تصاویرش را واقعیتر و تاثیرگذارتر کرده است.
مرتضی پایهشناس هم از اساس بخشی از این رویداد نبوده و آنگونه که خودش در مصاحبه با ماهنامهی هنر و تجربه گفته، از طریق تهیهکننده از این داستان باخبر میشود و پس از تماشای راشهای حسین مومن، ایدهی خلق این فیلم، از دل حدود ۱۵ ساعت راش، به ذهنش خطور میکند. پایهشناس در همان مصاحبه میگوید:
«در بین بسیاری، تعاریف سینمای مستند یک برداشت سطحی از سینمای داستانی است؛ از نقش و عنوان عوامل تا شیوه ساختن یک فیلم. برای پیدا کردن نقش کارگردان در میان دکوپاژ و حرکت دوربین و میزانسن جستوجو میکنند و هر کاری که شباهت بیشتری به سینمای داستانی داشته باشد، متاسفانه از نظر آنها کار ارزشمندتری است. از دید من مهمترین کاری که یک کارگردان انجام میدهد، این است که جهان یک فیلم را شکل میدهد؛ جهانی که بدون وجود او، وجود خارجی پیدا نمیکرد. برای همین من شخصا ترجیح میدهم از لغت پدیدآورنده به جای کارگردان در فیلم مستند استفاده کنم. به عنوان مثال، در همین فیلم گلوله باران تصویربرداران حدود یک ماه بود که در آن منطقه بودند. بهسادگی متریال این فیلم میتوانست تنها یک سکانس از آن فیلم فرضی شود. این تصمیم من بود که آن لحظات را به گستره یک فیلم ۶۰ دقیقهای بسط دهم و تمرکز را تنها روی آن شرایط نگه دارم.»
آن چه که او درباره ارزش دکوپاژ و میزانسن و… در کارگردانی سینمای مستند میگوید، جای بحث دارد و بدون شک نمیتوان آن را به تمام کالبد سینمای مستند بسط داد. اما در گلوله باران او موفق شده همانگونه که خودش میگوید، فیلمی را «پدید آورد» (و نه این که «کارگردانی کند»)، که شاید بدون وجود و ایدهی او، شکل نمیگرفت و اتفاق نمیافتاد. شاید به همین خاطر باشد که گلوله باران جایزه بهترین کارگردانی را از سیزدهمین جشنواره سینما حقیقت به دست آورد.
حذف زمان و مکان در گلوله باران
ویژگی دیگری که مرتضی پایهشناس به فیلم بخشیده، حذف زمان و مکان از ساختار فیلم است. برای بینندهی ایرانی که امروز به تماشای این فیلم مینشیند، با توجه به نشانههای موجود در فیلم مشخص است که ماجرا در سوریه و در کوران جنگ داخلی این کشور اتفاق میافتد و حسین مومن و سایرین هم بخشی از نیروی مستشاری ایران در آن کشورند. اما در فیلم هرگونه اشاره مشخص به زمان و جغرافیای رویدادها حذف شده، تا فیلم به اثری فارغ از این محدودیتها و در حقیقت به فیلمی دربارهی خود سینمای مستند و مستندسازی تبدیل شود. تصمیمی که به تیغی دو لبه میماند: از یک طرف با ایدهی فراگیرکردن موضوع، بر اهمیت مستندسازی و جایگاه مهم و ویژهی مستندساز تاکید میشود و فیلم را از این نظر ویژه میکند، اما از طرف دیگر چنین رویکردی در حقیقت نوعی دراماتیزه کردن وقایع از جنس سینمای داستانی، و همان رویکردی است که پایهشناس در مصاحبهاش گفته بود که این رویکرد داستانی به سینمای مستند را نمیپسندد.
به جز این ویژگیها، فیلم مشکلاتی هم دارد که شاید اصلیترینش زمان طولانی آن باشد. البته مرتضی پایهشناس در همان مصاحبه گفته که نسخه اولیه فیلم ۷۵ دقیقه بوده که در تدوین نهایی به ۶۰ دقیقه کنونی کاهش پیدا کرده، اما هنوز هم بخشهایی از فیلم هست که بدون موضوع خاصی تکرار میشوند، به ویژه دقایقی که صرفاً به دردکشیدن حسین مومن سپری میشوند و فاقد اطلاعات دیگری هستند، گاهی طولانی میشوند و هرچند مثلا در جاهایی شوخیهای کلامی اشخاص برای شکستن بار زمانی فیلم مورد استفاده قرار گرفته، ولی بیننده الزاما با این گونه شوخیها ارتباط برقرار نمیکند و در جاهایی فیلم برایش خستهکننده میشود. به نظر میرسد اگر فیلم حدود ۱۰ دقیقه دیگر کوتاهتر میشد، ریتمی بهتر و پرکششتر پیدا میکرد.
چه گلوله باران را دوست داشته باشیم یا نه، این فیلمی است در ستایش «دوربین» و البته رسانه- خبرنگار. دوربین حسین مومن در گلوله باران همانند تلفنهای هوشمندی که امروزه در سراسر جهان به ثبت سادهترین و روزمرهترین رویدادها مشغولند، ساعتها در بستر یک جنگ روشن است و هرچند که هیچ اتفاق عجیب و خارقالعادهای نمیافتد و (خوشبختانه) تراژدی هم در جلوی چشم بیننده رخ نمیدهد (هرچند پلانهای زیبایی ثبت شده، مثل پسر سوری که پشت خاکریز پناه گرفته و سیگار میکشد)، اما، همانند نقش تلفنهای هوشمند، همین حضور دائمی دوربین و مستندساز-خبرنگار در یک عرصه، ضمن این که میتواند گاه از دلش تصاویری خارقالعاده و تاریخی بیرون آید، دستاورد مهم و ویژهی جهان امروز است. گلوله باران ستایشی است در اهمیت ثبت تصویر و مستندسازی.