(سحر خوشنام- ۱۳۹۸):
توضیح: در متن زیر بخشی از جزییات داستان فیلم فاش (اسپویل) شده است.
در خلاصه داستان رسمی فیلم کوتاه پاندای کوچک، پاندای بزرگ ساختهی سحر خوشنام آمده است: «لیلا پس از مدتها از حضور فرید در خانهاش خوشنود است و در پس تدارک برنامهای برای بیرون رفتن و یک شام دونفره است. میان لیلا و فرید از گذشته حرفی به میان میآید. با سر رسیدن فریبا، همسر فرید، همه چیز به هم میریزد. فرید لیلا را تنها میگذارد.»
بنابراین مشخص میشود در پاندای کوچک، پاندای بزرگ با موضوعی سر و کار داریم که –شوربختانه- مدتهاست که در بطن جامعه موضوع آشنایی است و در صفحات زرد و غیرزرد اخبار و حوادث هم زیاد به آن برمیخوریم و همچنین در سینما هم، چه فیلمهای بلند و چه فیلمهای کوتاه، زیاد به آن پرداخت شده و همواره برای عموم بینندگان موضوع جالب و جذابی است: موضوع روابط مخفیانه و خارج از ازدواج، و به اصطلاح خیانت مرد و زن به یکدیگر. فیلم سحر خوشنام، که در سال تولیدش به عنوان یکی از سه فیلم ایرانی برای نمایش در بخش فیلمهای کوتاه جشنواره بینالمللی فیلم فجر هم انتخاب شد، چه چیزی به این موضوع آشنا اضافه میکند؟
با مشخصشدن نوع رابطه فرید و لیلا، ذهن قضاوتگر بیننده ناخودآگاه آنها را در الگوهای کلیشهای همیشگی جای میدهد: مرد هوسباز و زن اغواگر (و طبیعتا همسر مرد هم، هر چند که حضور ندارد اما در ذهن بیننده زن قربانی است و بیخبر از همه جا و در حال بزرگکردن بچه و آشپزی) و فیلم چیز جدیدی در شخصیتپردازی به این کلیشهها اضافه نمیکند: زن اغواگر/معشوقه در حال آرایشکردن است و مدام به مرد میگوید که باید رابطهشان را علنی کند و از همسرش جدا شود و با او زندگی کند. مرد هم -همانقدر کلیشهای- کنترل تلویزیون در دست دارد و در حال تماشای مسابقه فوتبال است و میگوید که در کنار معشوقهاش آرامش میگیرد و جداشدن از همسرش «به همین راحتی» نیست.
در نیمهی دوم فیلم که همسر (فریبا) با معشوقه (لیلا) مواجه میشود، فیلم موفق میشود تا حدی از کلیشههای رایج فاصله بگیرد و در آنچه در بین این دو رخ میدهد، هم بازی بهتری از بازیگران را شاهد هستیم و هم با پرداختی سینماییتر مواجه میشویم (خروج از مدیوم شاتهایی که آدمها در آن به هم حرفهای تکراری میزنند، به چند کلوزآپ و توجه به کمی جزییات).
به طور کلی اینگونه فیلمها، با هر طرز فکری که ساخته شده باشند، همواره پیامی اخلاقی را با خود حمل میکنند و بیشتر این پیامها و هشدارهای اخلاقی هم متوجه زنان است: معشوقه یا زنی است اغواگر و ویرانگر، که با اغواکردن مرد قصد سواستفاده از او را دارد و سرنوشت همسر مرد هم برایش مهم نیست، یا دختر سادهدلی است که قربانی هوسبازی مرد شده و اما همزمان از امکاناتی که مرد برایش فراهم کرده هم لذت میبرد. پیام رایج در این نوع فیلمها هم غالبا این توصیه به دختران است که به نفعشان است که به طور کلی وارد چنین ماجراجوییهایی نشوند. پاندای کوچک، پاندای بزرگ هم از این قاعده و پیامرسانی مستثنا نیست.
اما پاندای کوچک، پاندای بزرگ فیلمی است که میخواهد با عوضکردن جایگاه شخص قربانی با شخص ویرانگر نسبت به فیلمهای دیگر با همین مضمون متفاوت باشد، که با توجه به کوتاه بودن فیلم و سرعت و زمان اندکی که این جابجایی جایگاه در آن رخ میدهد (سکانس آخر)، البته میتواند برای بیننده هیجانانگیز باشد و فیلم پایان تاثیرگذاری داشته باشد.
اما میتوان به شوک پایان فیلم ایراد منطقی گرفت. این که با اضافهشدن عنصر کلاهبرداری به داستانی مثل این جای شخص قربانی و شخص اغواگر/ویرانگر عوض میشود، برای یک فیلم کوتاه نیاز به یک عنصر باورپذیرتر به عنوان فاکتور «کلاهبرداری» دارد: این که طلاهایی که مرد برای معشوقهاش خریده را از او پس بگیرد، کلاهبرداری به حساب نمیآید و این که معشوقه پس از یک گفتگوی دو-سه دقیقهای و چند قطره اشک، هر سرمایهی دیگری را هم که دارد به همسر آن مرد ببخشد، به ویژه برای زنی که تا چند لحظهی قبلش به آن مرد میگفته که همسرت را به خاطر من رها کن، باورپذیر نیست.
در هر صورت پاندای کوچک، پاندای بزرگ فیلمی است با مضمونی آشنا –اما کماکان کنجکاوی برانگیز برای بیننده- که میخواهد با تکیه بر شوکی که در آخرین سکانس به بیننده وارد میکند نسبت به دیگر فیلمهای مشابه خود متفاوت جلوه کند، و بینندهی علاقمند به قصههای مربوط به رابطههای پنهانی و خیانت هم، میتواند با توجه به زمان کوتاه فیلم خیلی هم سخت نگیرد و تماشای این فیلم و پایانش برایش جالب باشند.