بلاگ هاشور

نقد مستند میدان جوانان سابق – روزگار سپری شده‌‎ی روزنامه‌‎‌نگاران «سابق»

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق21
(مینا اکبری- ۱۳۹۷):

فیلم مستند میدان جوانان سابق

آن‎هایی که نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ را به یاد دارند، حتماً یادشان هست که برای خیلی‎‌ها، «خریدن روزنامه» اولین و مهم‌‎ترین کاری بود که در آغاز روز باید انجام می‎‌شد. در ساعات اولیه صبح جلوی دکه‎‌های روزنامه‎‌فروشی ازدحام و شور و غوغایی برپا بود. مردم قبل از رسیدن روزنامه‎‌ها جمع می‌‎‌شدند و بحث‎‌های آتشین مربوط به وقایع روز در گروه‎‌های دو- سه نفره در جریان بود.

نقدمستندمیدان جوانان سابق23

با رسیدن روزنامه‎‌ها، موج خرید شروع می‎‌شد و برخی روزنامه‎‌ها را مردم از دست هم می‎‌کشیدند. ربع ساعت نگذشته، چیزی از روزنامه‎‌های پرطرفدار باقی نمانده بود و هر نفر، با دستکم پنج-شش روزنامه در دست، به محل کارش می‎‌رفت. تجمعات بعدی، در محل کار افراد تشکیل می‌‎شد: روزنامه‎‌های خریداری‎‌شده روی میزها پهن می‎‌شد و همه، در حال خواندن و تحلیل اخبار بودند و تا ساعت‎‌ها این شور و هیجان جاری بود. و فردای آن روز، همه این‎ شور و االتهاب باز از سر گرفته می‎‌شد.

نقدمستندمیدان جوانان سابق24

تاریخ مطبوعات ایران چنین دوره‌‎ای را هرگز به خود ندیده بوده است. تعداد و تنوع عناوین روزنامه‌‎ها در آن دوره، در تاریخ مطبوعات ایران بی‎‌سابقه بود. امروز، ظهور و قدرت و سیطره رسانه‎‌های دیجیتال از یک طرف، و ساختار سیاسی و اجتماعی از طرف دیگر، تکرار چنان دوره‌‎ای را در آینده هم، بسیار ناممکن جلوه می‌‎دهد.

نقدمستندمیدان جوانان سابق25

در پس ِ چنین شور و جنب و جوشی، بی‎شک روزنامه‌‎نگارانی قرار داشتند که نیروی محرکه‎‌ی این هیجان آتشین بودند، و فیلم مستند «میدان جوانان سابق» ساخته مینا اکبری به سراغ داستان آن‎ها رفته است. بهانه، قطعه عکسی است که هفتاد و چند نفر از این روزنامه‎ن‌گاران در سال ۱۳۷۶ به یادگار در میدان جوانان تهران در کنار هم گرفته‎‌اند. مینا اکبری ۲۱ سال بعد به سراغ عکس رفته و به ما می‎‌گوید که امروز، از آن‎ها که در آن عکس بوده‌‎اند، تنها ۶ نفرشان هنوز روزنامه‎‌نگار باقی مانده‌‎اند.

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق27

هر چیزی به جز روزنامه‌‎نگاری

این که چه شد که چنان شد، برای کسانی که تاریخ معاصر ایران –به ویژه این بیست و چند سال- را زندگی و دنبال کرده‌‎‌‌اند، حتا اگر خیلی قابل بیان نباشد، چندان ناشناخته و مبهم نیست. مینا اکبری هم در فیلمش سعی دارد تا در قالب اشاراتی گذرا و کوتاه –از زبان خودش یا آدم‌‎هایی که به سراغ‎شان رفته- روایتی از آن چه که رخ داد ارائه نماید.

نقدمستندمیدان جوانان سابق28

نیوشا توکلیان (که در آن دوره برای روزنامه‎‌های عصر آزادگان، نشاط و زن عکاسی می‎‌کرد) نسل جوان آن زمان را به جوانی تشبیه می‎‌کند که در خانه‎‌ای بتنی و بدون پنجره زندگی می‎‌کرد، و با ناگهان با دیدن روزنه‌‎ای در دیوار آن خانه، نوری از امید به زندگی‎اش تابید. ماشاالله شمس‌‎الواعظین (از مشهورترین روزنامه‌‏نگاران آن دوران و سردبیر روزنامه‌‎های جامعه و توس) اما تلویحاً بیان می‌‎کند که جامعه در آن زمان آمادگی این حجم و سرعت تغییرات را نداشت: «پیروزی زودرس اصلاح‌‎طلبان آفت خودشان شد. وقتی حذف می‎‌کنید، حذف می‎‌شوید.».

نقدمستندمیدان جوانان سابق29

و خود مینا اکبری در گپی که با لیلی فرهادپور (دبیر سرویس اجتماعی روزنامه‎‌های توس و عصر آزادگان، که امروز به بازیگری رو آورده) می‌‎زند، می‎‌گوید که در آن زمان «یادمان نبود که در زمین دموکراسی، فقط تیم ما نبود که بازی می‎‌کرد.»

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق30

آدم‎‌های فیلم مینا اکبری، که بیشترشان از روزنامه‎‌نگاری در آن روزگار، امروز به موقعیت دیگری «پناه برده‌‎اند» (و شاید حتا بشود گفت که «پنهان شده‌‎اند»، مثل سیما سعیدی (نویسنده روزنامه‎‌های زن و عصر آزادگان)، که در خارج از شهر کافه‌‎ای به راه انداخته، که مینا اکبری از موقعیت او با عنوان گزنده‎‌ی «مهاجرت به درون» یاد می‎‌کند)، این آدم‎‌ها با وجود موقعیت متفاوت‌شان، همگی یک وجه اشتراک مشخص دارند: گونه‌‎ای تلخ‌کامی و سرخوردگی.

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق31

آن‎ها به کسانی می‎‌مانند که در یک رقابت/بازی (که با سرخوشی ِ ناشی از فرض ِ قدرت اکثریت، انتظار پیروزی ساده‌‎ای را می‎کشیده‎‌اند)، ناگهان توسط نیروی ناشناخته‎ و قدرتمندی که رقیب‌شان به کار گرفته، از بازی به بیرون مکیده شده و به دوردست پرتاب شده باشند؛ پرتاب‎‌شدن و افتادنی دردناک، که همان تلخی و سرخوردگی را برایشان رقم زده و بعد هم ترجیح داده‌‎اند که هر یک در گوشه‎‌ای «به درد خودشان برسند».

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق33

در بین آن‎ها احمد غلامی (که از او با عنوان «روزنامه‎‌نگاری که روزنامه‎‌نگار ماند» در فیلم یاد می‎شود و امروز، سردبیر روزنامه شرق است)، شاید از همه جان‎‌سخت‎تر بوده که هنوز هم کار روزنامه‌‎نگاری می‎‌کند. او از علاقه‌‎اش به فوتبال می‎‌گوید و این که به عنوان «مدافع» در تیم بازی می‎‌کند. این، استعاره‌‎ای گویا از وضعیت و جایگاه امروز اوست: این که به بازی ادامه داده، اما یاد گرفته که به جای ایفای نقش مهاجمی سرخوش، مدافع تیم باشد: چرا که هر تیم فوتبالی پیش از آن که برنده شود، نخست باید نبازد.

درخت‎های خشک ِ شمس‌‎الواعظین

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق34

موقعیت استعاری و تصویری دیگری که مینا اکبری در فیلمش به تصویر کشیده، موقعیت و شرایط امروزی ماشاالله شمس‌‎الواعظین است: او را می‎بینیم که در جایی دور از شهر، در میان دشتی خشک و برهوت، خانه‎‌ای ساخته و به باغ‎داری و کشاورزی مشغول است. شمس‎‌الواعظین هرس درختان را (که دل‌مشغولی این دورانش است) با «هرس جامعه» مقایسه می‎‌کند (که هدف و انگیزه‌‏اش در دوران روزنامه‎‌نگاریش بوده). نگاهی به دور و برش که بی‌ندازیم، که مخاطبان و همراهانش در این «هرس کاری جدید»، درختانی بی آزار و بی زبانند و چند کارگر ساده، و جامعه‎‌ی پیرامونش هم برهوتی در ناکجاآباد، او را هرچند امیدوار و زنده، اما به همان اندازه تلخ و جدافتاده می‎‌یابیم.

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق35

«میدان جوانان سابق» مستند شسته و رفته و صادقانه‎‌ای است که اهمیتش، در ثبت خاطرات و تاریخ شفاهی دوره‎‌ای است که انگار قرن‎ها از آن گذشته است. این فیلم (که در حد فاصل سال‎‌های ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۷ تولید شده)، از آن دسته فیلم‎‌های مستند و اجتماعی است که شاید فقط یک بار، و در یک موقعیت خاص بتواند ساخته شود.

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق32

جدای از آن که فیلم، امروز و در سال ۱۴۰۲ شاید حتا امکان ساخته‎‌شدن نداشته باشد، اگر هم ساخته شود، مشخص نیست که وضعیت همان آدم‌‎ها (از نظر ارتباطشان با جامعه و دلمشغولی‎‌های فرهنگی و اجتماعی‎‌شان) امروز و یا پنج سال دیگر چگونه خواهد بود؟

نقدفیلم مستندمیدان جوانان سابق36

مینا اکبری فیلم مستند میدان جوانان سابق را با یک ایده‎‌ی سینمایی درست و قشنگ پایان می‎‌دهد، که اما به همان اندازه‌‎ی سرنوشت شخصیت‎‌هایش، در خود حسرت و تلخ‌کامی دارد: او سعی می‎‌کند تا همان عکس سال ۱۳۷۶ را، با همان قاب‎‌بندی، با آدم‌‎های باقی‎مانده دوباره بگیرد و از آن‎‌هایی که مانده‌‎اند می‎‌خواهد که سعی کنند در همان جایی در قاب بایستند که در آن سال ایستاده بودند. نتیجه، انگار عکسی است از لشگری شکست‎‌خورده و متشتت، که لبخند روی صورت‎‌هایشان، چیزی از ابهام و ناپایداری ِ گزنده‎‌ی موقعیت‎‌شان نمی‎‌کاهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *