(احمد طالبی نژاد- ۱۳۹۵):
پیش درآمد: این مطلب، که قرار است دربارهی فیلم مستند موج نو ساخته احمد طالبینژاد باشد، شوربختانه در روزهایی نگاشته میشود که سینمای ایران و علاقهمندانش در بهت و شوک ناشی از یکی از هولناکترین فجایع تاریخ این سینما هستند: قتل داریوش مهرجویی، کارگردان نامدار و وزنهی سنگین فرهنگ و سینمای ایران، و همسرش، در منزل شخصیشان و به شنیعترین شکل ممکن.
نگارنده البته تلاش کرده تا به دلیل ماهیت این نوشته، در هنگام نگارش، این حادثهی دردناک را در فضای متن دخالت ندهد، اما واقعیت این است که در هنگام تماشای این مستند و در سکانسهایی که داریوش مهرجویی و همسرش، وحیده محمدیفر را، در همان خانهای که فاجعه در آن رخ داده است، و در کنار همان در سبزرنگی میبینیم، که امروز عکسهای آن در حالی که نوار زردرنگ «صحنه جنایت» پلیس به دورش کشیده شده رسانهها را پر کرده، نمیتوان بیتفاوت بود و به خود نلرزید.
در سکانسی از این مستند که داریوش مهرجویی مهمان خود، اصغر فرهادی را بدرقه میکند با انرژی و سرزندگی خاص خودش به او میگوید: «شما هم سعی کنین از تهران در برین بیاین این طرفا»، و ما از دیدن آن شهرک دور از شهر و آرام و خلوت و از به یاد آوردن سکوت و خلوتی که فیلمساز بزرگ برای آرامش خود برگزیده بود و بعدتر به فرصتی برای جنایتکاران بدل شد تا جان مظلوم او و همسرش را چنان سبوعانه بگیرند، بر خود میلرزیم.
احمد طالبی نژاد، نویسنده، محقق، فیلمساز و منتقد شناختهشدهی سینمایی، در فیلم مستند موج نو چند کارگردان از سه نسل فیلمسازان نوگرای سینمای ایران را در کنار هم قرار داده تا از دریچهی گپ و گفت آنها، نگاهی بیندازد به موج نوی سینمای ایران:
داریوش مهرجویی و بهمن فرمان آرا، از نسل اول، در خانههایشان میزبان اصغر فرهادی و پرویز شهبازی (از نسل سوم) هستند و کیانوش عیاری (از نسل دوم) با شهرام مکری (از نسل سوم) همراه میشوند و در ایستگاه شماره ۵ تله کابین توچال (که لوکیشن فیلم شبح کژدم عیاری هم بوده) چای مینوشند و با هم دربارهی موج نو گپ میزنند.
موج نو چگونه شکل گرفت؟
در دهه ۱۳۴۰ و اوایل ۱۳۵۰ شمسی، بینندگان سینمای ایران که تا آن دوران تماشاگر فیلمهایی مبتنی بر رقص و آواز، داستانهای اشکآلود و یا ماجراهای جاهلان و کلاه مخملیها بودند، به مرور با تولید و نمایش فیلمهای متفاوتی مواجه شدند که با فاصله گرفتن از فضای صرفاً تجاری سینمای آن روز، تصاویر واقعگرایانهتری از جامعه و همراه با شخصیتهایی باورپذیرتر ارائه میکردند و داستانهایشان را از آثار ادبی نویسندگان ایرانی اقتباس میکردند. نقطه اوج و مشهور این اتفاق در سال ۱۳۴۸ و با نمایش دو فیلم گاو ساخته داریوش مهرجویی و قیصر ساخته مسعود کیمیایی رخ داد. کمی بعدتر جمشید اکرمی، پژوهشگر سینمایی و استاد فعلی دانشگاه ویلیام پترسون آمریکا، برای نخستین بار عبارت «موج نو» را، با وامگرفتن از «موج نوی سینمای فرانسه» برای این دسته از فیلمها به کار برد و این فیلمها و سازندگانشان از آن پس به موج نوی سینمای ایران مشهور شدند.
بعدها منتقدان فیلمهای دیگری از سالهای قبلتر را، به عنوان پیشگامان این سینما در نظر قرار دادند. فیلمهایی مثل فیلم جنوب شهر و فیلم شب قوزی (فرخ غفاری)، فیلم خشت و آینه (ابراهیم گلستان) و یا شوهر آهو خانم (داوود ملاپور) قبل از گاو و قیصر ساخته شده بودند. با موفقیت چشمگیر این دو فیلم، این موج در سالهای بعد گسترش پیدا کرد و فیلمهایی در دو شاخه متفاوت تولید شدند: یک شاخه فیلمهایی با وجه اجتماعی و تجاری پررنگتر، مثل رضا موتوری و گوزنها (مسعود کیمیایی) و یا حسن کچل و طوقی (علی حاتمی) و تنگنا و تنگسیر (امیر نادری)؛ و شاخهی دیگر، فیلمهایی انتزاعیتر مانند مغولها (پرویز کیمیاوی) رگبار (بهرام بیضایی) و یا شطرنج باد (محمدرضا اصلانی)
پس از انقلاب، منتقدان و پژوهشگران سینمای ایران به معرفی نسل دوم و سوم سینماگران موج نو روی آوردند و فیلمهایی که در فرم یا داستان، خارج از قواعد جاری هر دوره قرار میگرفتند را در این دستهها جای دادند. میتوان از دونده (امیر نادری)، کلوزآپ (عباس کیارستمی) و یا ناخدا خورشید (ناصر تقوایی) از جمله نمونههای شاخص نسل دوم، و نفس عمیق (پرویز شهبازی)، طلای سرخ (جعفر پناهی) و یا درباره الی (اصغر فرهادی) به عنوان نمونههای شاخص نسل سوم موج نوی سینمای ایران نام برد.
یک فنجان چای با داریوش مهرجویی و بهمن فرمان آرا
فیلم مستند موج نو، ادعایی درباره این که یک اثر پژوهشی است و به طور مشروح و مفصل به چند و چون و تجزیه و تحلیل موج نوی سینمای ایران پرداخته، ندارد. و از قضا همین موضوع دلیل جذابیت فیلم است. احمد طالبینژاد کتابی تالیف کرده با نام کتاب موج نو یا سینمای ایران چگونه دگرگون شد؟ که نشر چشمه آن را منتشر کرده و برای کسانی که علاقهمندند تا بیشتر دربارهی این موضوع بدانند، بدون شک منبع تحقیق جدیتر و مفصلتری است.
فیلم مستند موج نو برای کسانی که تاکنون این عبارت به گوششان نخورده باشد یا درباره آن چیزی ندانند، در حد اشارهای است برای آشنایی با موضوع، معرفی چند فیلم موسوم به این جریان، و انگیزه بخشیدن برای آن که در صورت علاقه، به مطالعهی بیشتر یا تماشای فیلمهای این جریان بپردازند. همچنین فیلم برای آنان که با تعریف موج نوی سینمای ایران آشنا هستند، اطلاعات خاص و بیشتر دیگری به همراه ندارد. در عوض فرصت دلپذیری است برای تماشای چندین کارگردان مطرح سینمای ایران در کنار یکدیگر؛ به ویژه داریوش مهرجویی و بهمن فرمان آرا، که در خانههایشان خود، که هر دو در خارج از تهران قرار دارد، میزبان سازندگان فیلم هستند و در کنار شنیدن صحبتهایشان درباره موضوع فیلم، بیننده حال و هوای شخصی این دو کارگردان نامدار سینمای ایران نیز را به تماشا مینشیند.
بهترین انتخاب احمد طالبینژاد همین بوده که فیلمی که با توجه به موضوعش میتوانسته از مجموعهی کسلکننده و خشکی از مصاحبهها و مونولوگ و نریشن و بریدهی فیلمها تشکیل شده باشد، تبدیل به فیلم سرزندهای شده که در آن «مصاحبهکنندهها و مصاحبهشوندگان» در کنار هم راه میروند و سوار تله کابین میشوند و عدسی و کباب میخورند و با سگشان کلنجار میروند و با هم شوخی میکنند، و در این میان دربارهی موضوع فیلم هم گپی میزنند. -که قطعاً موقعیت و تجربه و روابط کارگردان در اجرای این پروژه به این شکلی که هست موثر بوده است.
در نتیجه بیننده میتواند بدون احساس خستگی فیلم را دنبال کند و خیلی هم در قید و بند موضوع فیلم نباشد؛ کما این که در فیلم متوجه میشویم که مسعود کیمیایی، که از اصلیترین نامهای موج نوی سینمای ایران است، و همچنین ناصر تقوایی، به دلایلی حاضر به حضور در این فیلم نیستند. اما فضای سبک فیلم (و این که قرار نیست یک اثر پژوهشی و کامل را شاهد باشیم) این نقصان را میپوشاند و بیننده میتواند از همین اندازه موادی که در فیلم فراهم آمده هم به اندازه کافی بهره ببرد.
موج نو: اقتضای اجتناب ناپذیر زمان
در طول زمان ۸۰ دقیقهای فیلم کارگردانها دو به دو با هم گفتگو میکنند و در قالب این گفتگوها و سوال و جوابهای دوستانه، بیننده اطلاعات گوناگونی در رابطه با موج نو و مسائل دیگر به دست میآورد:
این که تفاوت موج نوی فرانسه با موج نوی ایران در چیست؟ نقش ادبیات در موج نوی ایران به چه شکل بوده؟ و این که موج نوی سینمای ایران، جریانی خودجوش و برنامهریزی نشده بوده و البته به واسطهی زمان و نغییر شرایط جامعه، اجتنابناپذیر هم بوده است و همین تغییر شرایط زمانه است که منجر به تداوم این موج در نسلهای بعدی هم شده است.
همچنین برای بیننده فیلم موج نو خاطرات بهمن فرمانآرا از تجربههای تهیهکنندگیاش، پروژهای که قرار بوده با سیدنی پولاک و فی داناوی و رابرت ردفورد در ایران کار کند و به هم خوردن این پروژه شنیدنی است. همچنین صحبتهای داریوش مهرجویی درباره سانسور، و این که چرا جامعهی موردتوجهش در فیلمسازی از طبقهی فرودست در قبل از انقلاب اسلامی، به طبقهی متوسط و مسائل زنان در بعد از انقلاب بدل شد، برای دوستدارانش جذاب خواهد بود. خود احمد طالبی نژاد هم با شهرام مکری درباره تاثیر تکنولوژیهای جدید بر تعاریف کلاسیک سینمای آوانگارد و… گفتگو میکند.
مستند موج نو به عنوان یک مستند تاریخ شفاهی نیز ارزشمند است و ماندنی خواهد بود. در سکانسی از فیلم که احمد طالبینژاد و پرویز شهبازی به منزل بهمن فرمان آرا میروند، در خیابان محل زندگی او، ناگهان با گروهی که در حال تشییع یک جنازه هستند برخورد میکنند و متاثر از این برخورد، و با هم قرار میگذارند که چیزی از این موضوع به آقای فرمان آرا نگویند.
این پلان به شکلی نمادین اهمیت وجود چنین فیلم و فیلمهایی را به ما گوشزد میکند: این که ما در ثبت مستنداتی تصویری از بسیاری از سرمایههای فرهنگیمان (مثل بهمن فرمان آرا و داریوش مهرجویی) ضعف و کمبود فراوان داریم و فیلمی مثل مستند موج نو از معدود فیلمهایی است که –قبل از آن که دیر شود- چیزی از آنها را، به هر بهانهای (مثل تاریخ موج نو) به تصویر کشیده است. امروز، ۷ سال پس از آن فیلم، و در روزهای پس از فاجعهی قتل داریوش مهرجویی و همسرش، شاید اهمیت این موضوع بیشتر درک شود: اگر فیلمی مثل مستند موج نو ساخته نمیشد: ما همین اندازه منبع و تصاویر را هم از او و حرفهایش نداشتیم.