بلاگ هاشور

نقد مستند برزخی ها – این برزخی‎ها که می‎گویند، کیستند؟

مستند هاشور

در مستند برزخی‌‎ها، حسب روایت‎‌های شفاهی که می‎‌شنویم، یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷، سعید مطلبی (کارگردان و فیلم‎نامه‎نویس) بعد از گرفتن موافقت از مدیران فرهنگی وقت (مانند محمدعلی نجفی) به سراغ ستاره‎‌های سینمای قبل از انقلاب؛ ایرج قادری، محمدعلی فردین، ناصر ملک‎مطیعی، سعید راد و محمدعلی کشاورز رفت و به آن‎ها گفت که برای بقا در فضای جدید جامعه و اعلام بیعت با حکومت، لازم است فیلمی در چارچوب ارزش‎های جدید بسازند و بازی کنند. مطلبی فیلم‎نامه را نوشت و ایرج قادری آن را کارگردانی کرد؛ نتیجه فیلمی به نام برزخی‎‌ها شد، درباره‎ی چند زندانی فراری که قصد خروج از ایران را دارند، اما با تهاجم «یک کشور همسایه» در کشور می‎‌مانند و برای مبارزه به جنگ می‎‌روند و کشته می‌‎شوند.
فیلم در سال ۱۳۶۱ اکران، و پس از مدتی به دلیل حضور چهره‎های مذکور مورد هجمه‎ی برخی مسئولین قرار گرفت و در نهایت از اکران پایین کشیده شد و عنوان «نخستین فیلم توقیفی» سینمای پس از انقلاب را به دست آورد. فیلم مستند برزخی‎ها به کارگردانی عارف افشار در قالب مصاحبه با برخی دست‎اندرکاران فرهنگی در آن دوره، و سعید مطلبی، به کالبدشکافی ساخت و اکران و توقیف برزخی‎ها می‎پردازد.

چرا توقیف فیلم برزخی‌ها با حضور محمدعلی فردین و ناصر ملک‌‎مطیعی باید عجیب باشد؟

مستند برزخی‎ها از همان آغاز با زوم فورواردهای ضربتی دوربین روی عکس‎‌ها و مصاحبه‎‌شوندگان و تدوین شلاقی و موسیقی حماسی هیبریدی، سعی دارد فضایی پر از استرس و تعلیق به سبک فیلم‎‌های معمایی و جنایی بی‌افریند و در حالی که به نظر می‌‎رسد چنین فضاسازی و ریتمی بیشتر مناسب فیلمی، به عنوان مثال، درباره‌‎ی یک قتل، دستگیری یک جاسوس و یا سقوط یک هواپیما باشد، «متاسفانه» چنین نیست و ما فقط قرار است فیلمی درباره‌‎ی «توقیف یک فیلم» تماشا کنیم؛ آن هم فیلمی که از ابتدا به نیت اعلام دوستی و ضمانت بقای سازندگان آن در شرایط جدید انقلابی نوشته و ساخته شده و همان مقداری از آن هم که در مستند برزخی‎ها نمایش داده می‎‌شود گواه این است که فیلمی شعاری و گل‎درشت بوده که فارغ از مسائل حاشیه‎‌ایش، هرگز نمی‎‌توانسته جایگاه ویژه‌‎ای در تاریخ سینمای ایران داشته باشد و حتا اگر توقیف نمی‏شد، در همین اندازه هم نامی از آن باقی نمی‌‎ماند.


البته منظور از بیان این موضوع بدون شک آن نیست که «توقیف یک فیلم» موضوع کم یا بی اهمیتی است. جدای از تبعات اقتصادی و اجتماعی توقیف یک فیلم (که دست‎کم بر سرنوشت اقتصادی و حرفه‎ای سازندگان آن اثر می‎‌گذارد)، در یک ساختار فرهنگی لیبرال هرگونه توقیف یا سانسور هر اثر هنری، یا جلوگیری از فعالیت یک هنرمند (که در ایران به آن «ممنوع‌‎الکار بودن» می‎‌گویند)، مذموم و عجیب است. اما این که ما در سینمای ایران و ساختار فرهنگی-حاکمیتی موجود، چنین درباره‎ی توقیف یک فیلم، متعجب شویم و هیجان‎‌زده به کنکاش بپردازیم، کمی از عادت بیننده به دور است و نیاز به تامل دارد.
برای بیننده‎ی عادی موضوع از این‎جا می‎تواند سوال‎‌برانگیز باشد که مستند برزخی‎ها در همین دوره‎ی تاریخی که در آن قرار داریم و درون همین نظام تولید شده، و نه در خارج از ایران، و نه در یک دوره‎ی تاریخی دیگر. یافتن پاسخ این سوال در فیلم خیلی دشوار نیست: در سکانس‌‎های آغازین برزخی‎ها می‎بینیم که سازندگان فیلم، تصویری از شخصیت‎‌های دولتی و سیاسی را، که به نحوی در ماجرای توقیف فیلم دست داشته‎‌اند، همچون کارآگاهان فیلم‌‎های پلیسی که به دنبال مظنونین پرونده‎‌های خود می‎‌گردند، روی صفحه‎ای الصاق می‎‌کنند. دوربین روی این تصویرها حرکت می‎‌کند و در یک نما و با استفاده از یکی از همان افکت‎های شلاقی، تصویر سیدمحمد خاتمی و میرحسین موسوی نمایش داده می‎‌شود و بیننده‎ای که آشنا به فضای سیاسی ایران باشد می‎‌تواند پاسخ ابهام خود را حدس بزند.

مستند برزخی‎ها، جایی برای تسویه حساب

از حدود دقیقه ۲۷ است که فیلم نتیجه‎‌ی کنکاشش را مشخص می‎‌کند و بیان می‎‌کند که دولت میرحسین موسوی و هم‎فکران و مدیران دولتش، به علاوه‎ی محسن مخملباف به عنوان نیروی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی تحت مدیریت محمدعلی زم، مسئولین اصلی برخورد سلبی با فیلم برزخی‎ها بوده‎‌اند. برخوردی که منجر به حذف و پایان دوران فعالیت سینمایی چهره‎هایی مثل محمدعلی فردین و ناصر ملک‎مطیعی و سعید راد هم می‎‌شود و فیلم با نمایش تصاویری از زندگی و مرگ محمدعلی فردین، و با اشاره به محبوبیت فراوان او، دلسوز فردین هم می‎شود و نوک پیکان مسئولیت «حذف چهره‎ای چنین مردمی» را هم به سمت همان کسانی می‎‌گیرد که فیلم برزخی‎ها را توقیف کرده بودند.
از حدود دقیقه ۴۰ به بعد هم پرونده‎ی فیلم برزخی‎ها بسته شده و مابقی فیلم (یعنی بیش از نیمی از زمان آن) بر نقد همان جریان سیاسی مخالف متمرکز می‎‌شود. بنابراین با یک مستند سیاسی و یک اثر پروپاگاندا طرفیم، که بیش از آن که سرنوشت فیلم برزخی‎ها و دست‎اندرکارانش برایش دغدغه باشد، با هدف بدنام‎کردن جریان سیاسی مقابل خود ساخته شده است. مشکل چنین رویکردی این است که اگر به عنوان مثل در هنگام یارکشی در یک بازی، یک طرف با فرض این که آدم‎‌‍هایی دور رقیب جمع شده‌‎اند، چنین پروپاگاندایی تولید کند تا آن‎ها را از طرف رقیب، به جبهه‎ی خودش بکشاند، اگر وضعیت جدیدی به وجود بیاید که در آن آدم‎ها نه دور رقیب، که از اساس جای دیگری جمع شده‎ باشند، چنین فیلمی علاوه بر این که کارکرد خودش را از دست می‎‌دهد، به نقیض و ضد خود و ضد جریان فکری‎اش هم بدل می‎‌شود. به همین دلیل فیلم مستند برزخی‎ها به شدت تاریخ مصرف دارد.

مستند برزخی ها

ستاره‎ی مصاحبه‎‌شوندگان فیلم مهدی کلهر، مشاور فرهنگی و رسانه‎ای محمود احمدی‎نژاد در زمان ریاست جمهوری اوست، که در زمان ساخته‎‌شدن برزخی‎ها نیز در وزارت ارشاد وقت مسئولیتی داشته است. در مستند برزخی‎ها بار اصلی ارائه‎‌ی مانیفست‎‌ها، و البته بیان تندترین حرف‎‌ها بر دوش کلهر است. کلهر در فیلم سید محمد بهشتی (مدیرعامل اسبق بنیاد سینمایی فارابی و رییس سازمان میراث فرهنگی در دوران مدنظر سازندگان فیلم) را «تروریست تفکر» می‎‌خواند و اندیشه‌‎های موسوی و خاتمی و مخملباف و بهشتی و سایرین را «مزخرفات چپ زنگ‎زده‎ی متعفن چریک‎باز گروهکی» می‌‎نامد و در عجیب‎‌ترین نظرش همان‎‌ها را مخاطب قرار می‎‌دهد و می‎‌گوید: «این انقلاب ۱۰ سال فرصت داشت که کل کره‎ی زمین را با سینمایش بگیرد (تسخیر کند) و شما نگذاشتید.»
در حالی که عارف افشار با دست‌‎ودلبازی تمام این حرف‌‎ها را در برزخی‎ها جا داده، به نظر می‎‌رسد مهدی کلهر، مانند زمانی که در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری گفته بود که با انتخاب محمود احمدی‎‌نژاد خوانندگان لوس‎‌آنجلسی می‌‎توانند به ایران بازگردند و اجرا داشته باشند، هنوز هم کماکان هوش و عقل مخاطب را در نظر نمی‌‎گیرد. مخاطب می‎‌داند در ۱۰ سال مدنظر وی، کشور درگیر دفاع از خود و حفظ مرزهایش بود و هیچ کس از کشوری در حال جنگ توقع ندارد که با سینمایش کل کره‌‎ی زمین را تسخیر کند. به‌‎ویژه که نه تنها در آن زمان، که حتا در دوران اوج قدرت و مسئولیت هم‌فکران مهدی کلهر هم، به عنوان مثال فیلم محمد رسول‎الله (ص) با کارگردانی مجید مجیدی و با بودجه‎ی عظیمی (که هرگز رقم دقیقش مشخص نشد) و کادر فنی بین‌‎المللی و با نیت اثرگذاری گسترده در عرصه‎‌ی فرهنگ جهانی تولید شد، و بعد، هرگز از میزان اثرگذاری‎اش صحبتی نشد، یا بهروز افخمی که فیلمی از زندگی امام خمینی ساخت که بعد از تنها نمایشش در جشنواره فیلم فجر، شنیده شد که به دلیل کیفیت غیرقابل قبول فیلم، حتا راش‌‎هایش را هم از بین بردند. مخاطب همچنین می‎‌داند که بهروز افخمی و مجید مجیدی، هر دو از فیلم‎سازان همسو با سازندگان و «آدم خوب»های مستند برزخی‎ها بوده‌‎اند و هستند.

مستند برزخی‎ها: ما، شما، یا ایشان؟

واقعیت این است که فیلم مستند برزخی‎ها علی‎رغم این که در پازل تاریخ شفاهی ایران، به هر حال قطعه‎‌ای به حساب می‎‌آید، اما به عنوان یک اثر مستند تاریخی یا اجتماعی درباره بخشی از تاریخ ایران، نمی‎تواند جوابی برای سوالات بسیاری که می‎توانند در برابرش قرار بگیرند داشته باشد:
این که فیلم نظر کسانی که به آن‎ها تاخته می‎‌شود و به عنوان بدعت‎‌گزاران توقیف و ممنوع‎‌الکاری و دگماتیسم فرهنگی در ایران پس از انقلاب معرفی می‌‎شوند را جویا نمی‎‌شود (البته گفته می‎‌شود که برخی از آن‎ها پاسخ نداده‌‎اند، ولی در هر صورت فیلم فاقد این پاسخ‌‎هاست و در نتیجه روایت‎‌هاش یک طرفه است). تنها سید ضیا هاشمی (از مدیران سابق حوزه هنری و تهیه‎‌کننده‎‌ی فعلی) حضور دارد که نقشش در توقیف برزخی‎ها را تایید می‎‌کند و با خنده می‎‌گوید که «اشتباه کردیم!» البته توقعی نیست که در فیلمی محصول سازمان رسانه‌‎ای اوج مثلا محسن مخملباف بیاید و در برابر آن‎چه درباره‌‎اش گفته شده از خود دفاع کند، ولی در هر صورت فیلمی که روایت‌‎هایش مونولوگ و یک‎طرفه باشد، نمی‌‎تواند یک مستند تحقیقی قابل اتکا به حساب آید.این که پاسخ فیلم در برابر انبوه توقیف‌‎ها و ممنوع‌‎الکاری‎‌های سال‎‌های بعد چیست؟ از تیغ و ابریشم و چریکه‎ی تارا در همان سال‎ها، تا بانو و مارمولک و آدم برفی در سال‎‌های بعد و تا مثلا آشغال‎‌های دوست‎‌داشتنی و برادران لیلا در سال‎‌های جدیدتر؟ برخی از این فیلم‌‎ها به دلیل حجاب بازیگر زن‎شان، با یک کلام به محاق توقیف ابدی رفتند. اما بسیاری از آن‎ها چنین مشکلی نداشتند و هر کدام هم که پس از مدتی اجازه‎ی اکران یافتند، با نمایش آن‎ها هیچ اتفاقی نیفتاد و به قول مشهور آب از آب تکان نخورد و هرگز معلوم نشد دلیل سال‎ها توقیف یک فیلم و تباهی سرمایه‎‌ی تهیه‎‌کننده‎ی آن چه بوده است؟ در یکی از تراژیک‎‌ترین نمونه‌‎ها، سنتوری (داریوش مهرجویی) در سال ۱۳۸۵ ساخته شد و حتا در جشنواره فیلم فجر جایزه گرفت، اما بعد توقیف شد و بعد از مدتی نسخه‎‎‌ی قاچاقش سر از کنار خیابان‎ها در آورد و فرامرز فرازمند، تهیه‎کننده‎ی فیلم، از فشار ناشی از نابودی سرمایه‎اش، در سال ۱۳۸۹ دچار حمله‎ی قلبی شد و درگذشت. آیا روزی مستندی به نام سنتوری ساخته خواهد شد؟

مستند برزخی ها

این که محمدعلی فردین و ناصر ملک‌‎مطیعی و ایرج قادری که از دنیا رفتند و علاوه بر این که دیگر قادر به اظهارنظری درباره‎‌ی ماجرای برزخی‎‌ها نیستند و امروز ابراز دلسوزی برای آن چه بر ایشان رفت هم بیشتر به یک شوخی تلخ شبیه است؛ اما بهروز وثوقی که هنوز زنده است و بارها از شیفتگی‎اش به بازگشت به ایران صحبت کرده، آیا سازندگان مستند برزخی‎ها می‎توانند پاسخی برای دلیل عدم صدور مجوز بازگشت وثوقی به ایران در ۸۶ سالگی، که بی‎شک برای بازیگری نخواهد بود، ارائه کنند؟ یا این را هم باید از موسوی و خاتمی و بهشتی و انوار و مخملباف پرسید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *