تماشا با چشمانِ فریده
درتمامِ روزها و سالهایی که تن و بدن “فریده” به عنوان یک ایرانی رشد می کرد، زبان، فرهنگ، تربیت و دانایی او به عنوانِ “الین”، یک هلندی تمام عیار شکل می گرفت و این دوگانگی با او بوده و هست و تناقض، مدام او را می کشید و پس می زد.
تناقضی که راویان داستانی فریده، با سه چهار ارجاعِ کوتاه تمام ما ایرانیان را با او شریک می کنند و از دوگانگیِ فریده می توانیم به دوگانگی خودمان و احوالاتِ دوپاره و چند نمای حال حاضرمان برسیم. در واقع لازم نیست یک یک ما همچون فریده در کودکی وارد دنیایی دیگر شده باشیم تا به کشاکش درونیِ خود واقف شویم. تناقض های متعددِ فرهنگی جزوی از هویت ایرانی شده است و همانطور که در فیلم دیده می شود، در تمامِ آدم هایی که فریده در سفر خود به ایران با آنها روبرو می شود این تناقض رشد کردهو ریشه دوانده است.
مایِ بیننده از آنجایی واردِ داستان فریده می شویم که او، رشد کرده وبالغ شده و برای “جست و جو” دست به کار شده است و ارتباطاتش را هم ایجاد کرده است. هوشمندیِ فیلمسازها از همینجا نشان داده می شود و با نریشن های کوتاهِ ساده و صریح، فیلم می رود به سراغ اصل مطلب.
“در جست و جوی فریده” آگاهانه به دام یک گزارش تصویری مصاحبه وار(چندان که مستند سازیِ این سال های ایران دچارش شده است) نیفتاده. این فیلم بر خلاف ظاهر اولیه و نامگذاری اش حدیث نفس گویی خسته کننده نیست، بلکه گزارش دردناک یک بحران هویت است. فریده برای کشفِ آنچه بوده و آنجایی که بوده است به ایران سفر می کند. آغاز این سفر اما لایه های بعدیِ داستان فریده را بیرون می ریزد و شخصیت اصلی بدون آن که تعمدی در کار داشته باشد بافتِ جامعهی ایرانی را از وسط برش می زند و به عمقِ فرهنگ ایرانی نفوذ می کند. از آنجایی که داستان فیلم نخست در هلند آغاز شده و خانواده ای که فریده را به فرزندی پذیرفته اند پیشتر نشان داده شده اند، این بازگشت و رسوخ به روحِ ایرانی نا خواسته مخاطب را به مقایسه ای دائم مجبور می کند، مقایسه ای بر خلافِ کلیشه های رایج خیر و شر بافی برای ایران و بیرون از ایران. و نه لزوما به سودِ توسعه و پیشرفت(هلند)، و به انتقادِ منفی بافانه راجع به موطن اصلی یعنی ایران.
شاهکارِ نهایی این فیلم دقیقا در این درک متقابل و عدمِ قضاوت هاست. این که توانسته است دست از سر”کارت پستالی” کردنِ کشورمان بر دارد و نه با معماری و طبیعت دلبری کند و نه با سیاه نمایی بی جا کاسب جشنواره ها شود. موفقیتِ سازندگانِ “در جست و جوی فریده” در همین ایستادن میانِ خاکستری هاست. همین کنار ایستادن ها و جای جیغ و فریاد، آرام گریستن ها، آرام خندیدن ها. در این که موفق می شود من و توی بیننده را به چشمان فریده وارد کند و از دریچهی او به جهانِ بیرونی بنگرد. چشمان پر شوری که عمیق تر از ظاهر افراد به روح آن ها نزدیک می شود. در صحنهی ایستگاه قطار، یکی از عاطفی ترین تصاویری که می شود در ایران معاصر دریافت نشان داده می شود. تمام مردها و زن های تمامِ خانواده های مدعی فامیلیت با فریده با او روبوسی می کنند. مرد و زن، مذهبی و غیر مذهبی. زن های سنتی و محجبه در کنارِ زن های کم حجاب قرار می گیرند و هر کس بیش از آن که به فکرِ ظواهر قضایا باشد به فکر روابط عمیق انسانیِ مبهمی ست که پشتِ آزمایش “دی ان ای” به پاسخ ایستاده.
تمامِ زمان یکماهه ای که به انتظار برای پاسخ آزمایشات می گذرد، دوربین به عنوان یک گزارشگر بی طرف دقیق به دلِ خانواده های ایرانی می رود. به اشک های فراوان و لبخندهای متعدد، به احیاء دردناکِ خاطراتِ خاک گرفتهی چهل ساله، و در صحنه ای فوق العاده، به جدلی آشنا به سبکِ خالص ایرانی در خانه ای روستایی.
“در جست و جوی فریده” با یک آرامشِ بعد از توفان پایان بندی شده است. آرامشی که در هر شناختی هست و کمتر کسی سعادت پیدا می کند که از تناقض درونی خود به سوی این وحدت و آرامش حرکت کند.
من موفق نشدم این فیلم را در سینما ببینم. اما در اکران آنلاین آن در وب سایت هاشور به تماشا نشستم و کیف کردم. به نظر من باید این فیلم را دید. و از چشمِ ناظری بیرونی به معنایِ “تناقض” نگاهی خیره انداخت.
منبع: خبر هنر آنلاین